سلام به همه!
من سحر 91 هستم.ما دوتارو باهم اشتباه نگیرین بچه ها.
زهره جون و مامان پارسای عزیز ممنون.
دارم سعی میکنم به حرفاتون عمل کنم.
به خصوص لیستی که مامان پارسا داد خیلی دارم به خودم فشار میارم تا انجام بدم.اخه وقتی نامزدمو میبینم ناخداگاه میپرم تو بغلش و بوسش میکنم.اخه خیلی دوسش دارم .عشق منه عزیزم.
ولی آروم اروم دارم انجام میدم.چون هم همشو یهو انجام دادن هم به خودم فشار میاره هم نامزدم یهو شاید فکرهایی کنه که مثلا من تغییراتشو نمیبینم.
تحساس مسکنم داره تغییر میکنه.بخصوص با رعایت اروم اروم این نکاتی که مامان پارسا گفت به نظر خودم داره تغییر میکنه.
ممثلا قبلا منو لخت میدید یا خودش میگفت بیا .... یا من خودم میپریدم تو بغلش , یا اصلا عکس العملی نداشت.
اما دیشب کهدیرروقت اومدیم خونه مامان اینا و تو اتق خودمون موقع خواب داشتم لباسمو عوض میکردم تا اومدم بلوزمو عوض کنم و دید لباس ندارم یهو بلند شد از جاشو گفت نمیخواد اونو بپوشی و اومد محکم بغلم کرد و ...
و اینکه قبلا بهش یاد داده بودم که سعی کن با موهام بازی کنی و نوازشم کنی یا اینکارو میکرد یا اگر هم میکرد اصلا تو دستاش حسی نبود اینگار همینجوری دست میکشید به بدنم ولی دیشب خودش اینکارو کرد و ولقعا عشق رو تو نوازشش خس کردم
و اینکه تو رابطه دیدم داره واسم تلاش میکنه.درسته که اون کارهارو نکرد ولی دیدم که جدیدا دوس داره خالا نه در حد ارضا شدن ولی همون عادیش هم دوست داره منم راضی باشم و یه بار بهش گفتم یه کاری واسم کنه( اون هفته) بعد گفت نه حال ندارم و منم گفتم اشکال نداره(ولی خیلی ناراحت شدم و از حالتم فهمید)خواست همون موقع بعد دیدن ناراحتیم اونکارو انجام بده ولی نذاشتم و گفتم من اینقدر برات مایه میذارم تا خودت یه روزی شرمنده شی و یکاری برام انجام بدی.اونم با حالات مظلومانه گفت تو خال نکنی من بهم نمیچسبه و اذیت میشم.اولین بار بود این حرفو زد و واقعا نمیدونستم از خوشحالی چکار کنم.
همیشه 1-2 روز یا 4-5 روز تغییر میکرد و بعد دوباره روز از نو و روزی از نو. بود .
ایندفعه به 1هفته کشید و میترسم نکنه مثل اون دفعه ها اینبار هم دائمی نباشه و باز برگرده به همون اوایل.
خودش میگه من دارم تومو تلاشمو میکنم.میگه قبلا پیشم نبودی اذیت نمیشدم و الان و جدیدا وقتی کنارم نیستی حس میکنم یه چیزی گم کردم و دلم واست خیلی تنگ میشه.
آبجی های گلم اینم بگم من هروقت مثلا نامزدم یه تغییری میکنه و میگم افرین واقعا تو بهترینی و میتونی(که تشویقش کنم) میگه داری منو بلانسبت شما و خودش خرم میکنی)یا وقتی بهش محبت میکنموتو رفتارهای باباش دیدم که اون هم همینطوریه.البته با خنده میگن هردوشون.نامزدم به من و بابش به مامانش.
اینگار شک داره که این محبت و عشق واقعیه یا ظاهریه.فکر میکنه دارم سرش کلا میذارم.
و اگه حرفی بهش بگم باور نمیکنه اما همون حرفو اگه یه ادم غریبه (زن و مردش فرقی نداره) که اولین بار هم دیده باشتش و بگه فوری باور میکنه.
هیچوقت بهش دروغ هم نگفتم که بخاطر اون بهم شک داشته باشه.
تو زمینه ها هم اگه راهنماییم کنین ممنون میشم.
مرسی.
بوووووس واسه همتون