2777
2789
خانومایی که تو دوران عقدین صمیمانه یه نصحیت خواهرانه: .اینکه به هم محبت کنید عشق بورزین اما کاری نکنید بعد زمان زندگی مشترکتون برای همسرتون تکراری بشین کمی حدودها رو رعایت کنید ،تو سوپرایز کردن و لاو ترکوندن بزارید در بیشتر مواقع خودش پیش قدم بشه، مردها عاشق کشف کردند خودتون رو زود براشون رو نکنید کمی مرموز باشین.در ضمن باعرض پوزش پرستیژهای جنسی تون رو بعدا کم کم و در دراز مدت برای همسرت رو کن .از درد و دل های بیخود و صحبت درمورد ناکامی های گذشته پرهیز کنین. رفتن به کافی شاپ و ساحل شمال و رستوران و قدم زدن در آینده میتونه خاطرات شادی به جا بزاره
مرسی دوستای گلم
مهشید جان چیزایی که گفتی دقیقا حس منه....با خودم میگم بهش اجازه بدم فکراشو بگه بهتر از اینه که مدام بهش بدبین باشم الان که تو فکره داره به چییییی فکر میکنه؟؟؟
سعی خودمم کردم که با اعتماد بهنفس و در عین حال یه اخ کوچولو تو صورتم به حرفاش گوش بدم اما تا چند روز خودم تو دلم آشوبه فکرم ناراحته با اینکه چیز خیلی خاصی هم نگفته.....
به هر حال ممنون از راهنماییتون
دورباش اما نزدیک...من از نزدیک بودنهای دور میترسم

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سلام به برنز طلایی،ونوس،پردیس،مریم،پریناز،مهشید،هل له ،ناژان و مـــــــــــامــــــــــان پـــــــــــــارسای گل

ونوس جون
من درک میکنم خیلی شرایط سختی داری .مهمون داری خیلی مشکله.اونم با شرایط شما.به نظر من شما هم گاهی برین خونه ی اونها تا بفهمن هر رفتی یه اومدی داره.هر رفتی یه اومدی داره.اما مهمترین کاری که باید انجام بدی اینه که با نرمی و محبت با شوهرت صحبت کن و ازش بخواه یه تصمیم مشترک بهتر برای زندگیتون بگیرید.بهش غر نزن.البته میدونم در شان خانم تحصیلکرده ای مثل شما نیست.بهش بگو عزیزم خانواده تو هم مثل خانواده خودم هستند.دوستشون دارم اما کاش یه حد و مرزی برای رفت و آمد هامون میذاشتی.
یه توصیه دیگه:نقش خواهرهاتو تو زندگیت کم رنگ تر کن.اینکه خواهرهات اونجان و دائم جور تو رو میکشن به نظر اونها وظیفه محسوب میشه.حتی اگه یه وقتایی کاری هم میکنند و کمکی میکنند از چشم شوهرت مخفی نگه دار.تا حس کنه چقدر بار مسئولیتت سنگینه.اینطوری به قول معروف یه پشتی گرم زیر سر خانواده شوهرت میذاری.چون میدونند خواهرات کمکتن.

پریناز جون
اصلا واکنش منفی نشون نده.حساس نشو.تو خودتو از اون بالاتر بدون .جوری رفتار کن که حتی اگه حرفشو زد انگار تو خودتو سرتر میدونی .نه اینکه فخر بفروشی و هر بار به زبون بیاریا.روی اعتماد بنفست بیشتر کار کن.مطمئن باش تو براش ارجح بودی که باهات ازدواج کرده.
من درک میکنم چی میگی چون یکی از اقوام همسرم خیلی منتظر خواستگاری همسرم ازش بده و بهش سر نخ میداده .الان با اینکه بچه داره هنوز یه جور خاصی با همسرم گرم میگیره.اما من اصلا واکنش منفی نشون نمیدم.درکت میکنم گلم.
ناژان جون به حرفهای پردیس بیشتر فکر کن.
برنز طلایی عزیز روش خوبی رو در پیش گرفتی .امیدوارم خوش باشی.
آبی آرامش عزیزم .چه را باید آروم موند وقتی پای عشق و زندگی در میونه.چرا پریناز .تو.من باید ساکت بمونیم فکر کنند هیچی نمیفهمیم.مگه خودشون بودن آروم می نشستند.دست رو دست می زاشتن با لبخند و یه فنجان قهوه تشویقمون میکردن تا از عشق قدیممون بگیم یا کسی باهامون خوش و بش کنه و یا به عکسای قدیم سرک بکشیم.!!! نه ! جامعه ما جامعه دست رو دست گذاشتن نیست.زندگی رو با چنگ و دندون باید حفظ کرد گاهی سکوت یعنی احمق نشون دادن خود یعنی رو دادن تو هرکاری خواستی بکن من همه جوره دوست دارم وهستم.نه نه! سخت مخالفم.
ونوس جونم عزیزم گفتم که از جیب شوهرت مایه بذار . اشکال ما خانومای ایرانی اینه که بیشتر از شوهرانمان برای جیبشون دل می سوزونیم . چند بار که شوهرت غذا از بیرون گرفت و پول مستخدم داد خودش باهاشون برخورد می کنه . بخصوص اگه قسط دارین چه بهتر از نظر مالی یه کم شوهرت رو تخلیه کن خودش باهاشون برخورد می کنه . اگه خانوادش خیلی می یان لزومی نداره هر وعده غذات حاضر باشه . چند بار که بی شام خوابیدن خودشون می فهمن . عزیزم باید مشکلت رو اساسی حل کنی وگرنه رفتن از تهران و معذب کردن زندگی ات به خاطر اونا و گذشتن از خوشی هات کار درستی نیست
ونوس جونم عزیزم گفتم که از جیب شوهرت مایه بذار . اشکال ما خانومای ایرانی اینه که بیشتر از خود شوهرانمان برای جیبشون دل می سوزونیم . چند بار که شوهرت غذا از بیرون گرفت و پول مستخدم داد خودش باهاشون برخورد می کنه . بخصوص اگه قسط دارین چه بهتر از نظر مالی یه کم شوهرت رو تخلیه کن خودش باهاشون برخورد می کنه . اگه خانوادش خیلی می یان لزومی نداره هر وعده غذات حاضر باشه . چند بار که بی شام خوابیدن خودشون می فهمن . عزیزم باید مشکلت رو اساسی حل کنی وگرنه رفتن از تهران و معذب کردن زندگی ات به خاطر اونا و گذشتن از خوشی هات کار درستی نیست
پریناز عزیزم شوهر من قبل از ازدواج کلی دوست دختر داشت و هنوز در مورد عشق ائلش با احترام بسیار حرف می زنه . با اینکه خودش دختره رو با یه پسر دیگه دیده و خود شوهرم رابطه اش رو به هم زده ولی هنوز عشق اولش براش مقدسه . ولی من اجازه دادم هر وقت خواست در موردش حرف بزنه اونقدر گفت و گفت تا تخلیه شده انگار خیانت دختره و نرسیدن بهش مثل یه عقده بوده براش حالا اصلا دیگه در موردش حرف نمی زنه . اینقدر گذاشتم در موردش بگه که دیگه هیچی تو دلش نمونه . تازه تو صفحه فیس بوکش هم دختره رو اد کرده بود . اولش یه کم جا خوردم اما چون خودش بهم گفت که این کار رو کرده هیچی نگفتم بعد مدتی هم خودش پاکش کرد و فایلش برای همیشه تو ذهنش بسته شد . عزیزم مردا هیچ وقت عشق اولشون رو فراموش نمی کنن . مطمئن باش این قضیه باعث نمیشه جای شما تو قلبش تنگ بشه . بذار هر چی می واد برای عشق از دست رفته اش ناراحتی کنه تا فراموشش کنه . اصلا خودت رو حساس نشون نده چون بعدها این میشه یه ابزاری برای ازار دادنت . به عشق شوهرت نسبت به خودت ایمان داشته باش و بیشتر از اون به خودت ایمان داشته باش

نازا جان منم با پردیس موافقم . خیلی حواستو جمع کن . اگه مسیری رو پرخطر می بینی پاتو توش نذار
تغییرات ::



من این ماه های اخیر شلخته بودم .یعنی سر و ک و ن خونه معلوم نبود.البته 10 روزی هست پام تو گچه اما این دلیل کافی نمی شه .
شلخته بودنه بر می گرده به تمیزی و شلخته گی های ناگهانی من که دوره ای و احتمال میدم به اوضاع روحیم (افسردگی .استرس.وسواس فکری)تا حدودی مرتبط باشه.


پردیس یا پلاریس یکی از شماها بود که گفت نامه واسه شوهرش می نویسه و من گفتم شوهرم نخواهد خوند .

یه شب شوهرم دمغ و به ریخته گفت فرشته فردا به شرکت خدماتی زنگ بزن بیان خونه رو مرتب کنن.چه خوب که این ادم این حرف رو زد .به رگ غیرت من برخورد .گرچه با پای شکسته و توی گچ کار کردن سخته اما شروع کردم به گردگیری و جارو رو سفید کردن زیر پوشها و.....
نکته::: گمونم با اینهمه کار این پا دیگه پا نشه:)))9

یادمرف .اون شبی که شوهرم گفت خدمتکار بیاریم(خونه ما سر وته اش 90 متره و کوچیکه.خدمتکار آوردن به کار کسانی میاد که تو رختخوابن به خاطر مریضی یا بچه دارن یا شاغلن یا خونه خیلی بزرگه) منم صبح واسش نوشتم :
سلام عزیزم

با توجه به جمله ای که دیشب گفتی من به عنوان یه ناظر از بیرون به خودم و خونه نگاه کردم و دیدم حق داری .ممنونم از یادآوریت

بعد اون هفت صفحه نامه نوشت که تو حرف منو گوش نمی کنی و من دلم نمی خواد بیشتر اوقات بیام خونه و تنهام ووووووووفرداش تصور می کرد من در خصوص نامه اش بحث خواهم کرد .اتفاقا کنار خودش نامه رو خوندم با لبخند .و گفتم بعضی نکات توش قابل تامله و باید روشون کار کرد .مرسی

قرار شد نامه بنویسیم این طوری بهتره به قول اون.


من البته هنوز ننوشتم که عزیزم من همون سال اولی که همسرت شدم هم غالبا تنها بودم (س کس ی مس گشتم . مدام غذاهای مختلف .خونه مرتب . قربون صدقه .س ک س به وفور و 90 در صد با اصرار من اما تو اون موقع هم غمگین بودی و خودتو به کوه و دشت میزدی .من اون موقع این رفتارت رو به حساب تازه جدا شدن از همسرت می زاشتم و گاهی غصه می خوردم . هنوز ننوشتم که تو اون موقع هم کم محل بودی (با اینکه کلا کاراکتر مغرو لجبازی داره اما در اصل انسان مهربونیه و همه هلاکشن ) یادمه هر وقت بهش گفتم بچه دار شیم اون بحث رو عوض می کرد تا این که چن سال پیش از دهنش در رفت من مطمئن نیستم تو بتونی مادر خوبی باشی. هیچوقت هم دلیل دقیقی ارائه نشد.یه بار حامله شدم اونم دو ماهه سقط شد خودبخودو ووووو اینکه اون همیشه بهانه ای پیدا می کنه .اینکه بعد نامه نگاری و دیدن استارت در تغییرات من گفتی این که فایده نداره من نباید می گفتم خودت باید می کردی و در نظر نگرفتن اینکه با استناد به هایکو نویسی ، آدمها گاهی انقدر در تماس نزدیک با یک چیز یا یک فضا و حال و هوا قرار دارن که فقط تماشاش می کنن و لی نمی بیننش.

اما به این روشم ادامه خواهم داد .همچنان ازبیرون به خودم نگاه خواهم کرد مثل یکی از زنهای همسایه از پشت پنجره به خودم نگاه می کنم و ادامه ش میدم .چیزهای جالبی می بینم .ضعف ها و نقاط قوت تازه .این هم یه سرگرمیه هم تمرین برای تکامل.
مهم نیست شوهرم و من به هم نزدیک خواهیم شد یا نه (چن ماه دیگه 40 سالمه و با توجه به رده ی کاری م و جهان بینی م احتمال اینکه بیشتر از 50/52 سال توی این یکی دنیا بمون به نظر کمه)

:: اینو از نامیدی نگفتم ها .ربطش ندین به اون .:) جهان بینی م این طوره .



اگر شوهرم تغییری کرد هم میام می گم اما من فعلا درگیر تغییراتی توی خودمم .نمی تونم خیلی تمرکز کنم روی تغییرات اون
آب را گل آلود می کنند ، تا عمیق به نظر رسد. نیچه
مامان ایلیا با سکوت توأم موافق نیستم چقدر تو ماجرای شوهرت آسیب روحی دیدی؟! حالا خودت رو فدای عواطف و امیال شوهرت کردی.مردها موجوداتی موذی تودار باسیاستند.واسه اونا همه چیز توجیح داره.مثلا به زنها نگاه کنند حس زیبایی شناختی شونه.به گذشته فکر کنند عشق اولشونه.خیانت کنند حرف بزنیم اوضاع بدتر میشه و یا موجب طلاق میشه ...پس جایگاه و خواست خودمون چی؟ چرا یه زیر دست حلقه به گوش باشیم.؟ زن باشیم اما با جذبه و جذاب. قوی باشیم. زندگی بی دغدقه حقمونه.خیلی مضحکه به خلافهای مرد بخندیم و آروم باشیم.ازدواج کردیم که به آرامش برسیم نیازهای عاطفیمون برطرف بشه نه اینکه به هزار و یک مشکل روحی روانی مبتلا بشیم.بفهمونید به خاطر عشق به زندگیتون از حریمتون دفاع میکنید.بفهمونید بیخیال کارهاش نیستین و نسبت به اعمالش نمیتونین بیتفاوت باشین
پردیس::



در خصوصی صحبتی که با" مامان ایلیا" داشتی من خیلی موافق نیستم باهات.




اینکه به خیانت یا شیطنت یه مرد نگاه کنی و لبخند بزنی همیشه نشونه ی ضعف نیست.خیلی اوقات نماد پخته گی ه .این پخته گی می تونه شامل حال یه زن 22 ساله شده باشه یا یه زن 52ساله (سن آماری متفاوته)


چه لزومی داره که بخواییم روز و شبمون رو در دام چاله ی بررسی زاویه به زاویه ی ذهن مردمون بگذرونیم؟:)

هر کسی چه زن چه مرد مختاره گاهی فانتزی های ذهنی خودش رو داشته باشه و این" اجتناب ناپذیره":)

در خصوص اینکه ازدواج کردیم تا به آرامش برسیم باید بگم،خاطرم هست چند سال پیش توی روزنامه می خوندم که طبق بررسی روانشناسها غالب زنانی که ازدواج کردن دچار نوعی از افسرده گی می شن. و دلیل اش متفاوت بودن ساختار ذهنی زن و مرد از هم اعلام شده بود و نه چیز دیگه.

و...


دفاع از حریم همیشه با جذبه و مانور قدرت همراه نیست .اوقاتی هست که باید بی هیاهو بری صفحه ی بعد قصه:)




آب را گل آلود می کنند ، تا عمیق به نظر رسد. نیچه
سلام دوستان من تاپیک رو خووندم و دوست دارم منم تجربه امو در اختیارتون بزارم

تجربه خودم بعد11 سال زندگی زناشویی
همیشه جنگیدن نشونه قدرت نیست واقعا به این نتیجه رسیدم اروم و با سیاست باشیددددددددد
همیشه فکر نکنید باید پیروز باشید حالا بزارید یه جایی هم همسراتون برنده باشن
من با توجه به شرایطی که دارم فکر می کردم نباید کسی به من توهین کنه و اگر کرد باید حتما جواب بدم ولی الان به این نتیجه رسیدم که هرچی دارم برای خودم دارم از نظر دیگران من شاید پایین ترین سطح اجتماعی رفتاری ، ظاهری و.... رو داشته باشمممممممممممممم پس بهتره خودمو خیلی درگیر نکنم ای چرا فلانی اینو گفت ببخشید پیش خودم میگم حتما نمی فهمه اگه می فهمید نمی گفت
از تجسس تو کارای همسر و خصوصا خانواده اش بپرهیزید این کارو من خیلی می کردم فقط اعصاب خودمو خرد می کردم
اخر کاراگاه بازی بودم که مثلا اونروز نبودن خونه فلانی بودند و به دروغ به ما گفتن دکتریم واقعا هم مطمئن بودم دروغ میگن و می خواستم ثابت هم بکنم یکی نبود بگه مگه مفتشییییییییییی همسرم هم باور نمی کرد می گفت چه دلیلی داره دروغ بگن
نکته آخر حرفی رو جلوی دیگران بزنید که اگه جایی مطرح شد نگران نباشید میدونی چه مثالی برای خودم دارم میگم حرفی رو میزنم که اگه پیجر اداره پشت بلندگو اعلام کرد برام مهم نباشه مخصوصا جلوی همکار و خانواده همسر
سلام دوستای گل و باسیاستم
بچه ها شنیدین میگن از ماست ( ما است ) که بر ماست
من همیشه چه تو نی نی سایت چه به دوست و اشنا گفتم چه معنی داره یه زن همیشه همه چیز تمام باشه ؟ مگه ما زنها سوپر من هستیم ؟ همیشه خونه تمیز و دست پخت عالی خندون شاد و............... چه خبره ؟ یه وقتایی بهتره شوهرامون ما رو خسته و حتی با موهای چرب ببینند و یا با لباس کثیف . اگه شما تموم تایپک های خیانت رو بخونید اولین جمله همشون اینه : هیچی براش کم نذاشتم و همیشه از هر لحاظ به شوهرم می رسیدم . حالا می تونید یه نتیجه منطقی بین این مسایل برقرار کنید . دوستان گلم اگه همیشه بهترین باشید توقع شوهرتون رو بالا می برید و عادتش می دید که باید همیشه اینجور باشید و اگه روزی غیر از این حال باشید خیلی راحت کنار گذاشته می شید . نمی دونم این چه مدی شده که زن همیشه باید شوهرش رو راضی نگه داره و یا حتی توی س ک س پیشقدم بشه ؟ البته هرازگاهی بد نیست ولی نباید به صورت وظیفه در بیاد برامون . ما انسان ها ذاتا طوری هستیم که سریع به یه مسئه عادت می کنیم . اگه لطفی که به همسرتون می کنید دائمی بشه بعد وظیفه تون میشه . البته خیلی خوبه که خانوم خانه داری باشیم ولی همه چیز تموم نه . باید شوهرامون بفهمند ما هم ادمیم و خسته میشیم . نمی دونم منظورم رو بهتون رسوندم . برنز طلایی شما فکر می کنم علت رفتارهای شوهر شما تا حدی همین بوده اینقدر شما همه چیز رو براش راحت کردی و بهترین ها رو در اختیار گذاشتی که نیازی به تلاش کردن ندیده . البته اینطور که برداشت کردم شوهرت مشکلات دیگه ای هم داشته ولی فکر می کنم شما هم زیاده روی کردی تو محبت و لطف . مگه شما چیکار کردی که از نظرش نمی تونی مادر خبی باشی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟/
در ضمن من اگه جای شما بودم با پای شکسته خونه رو تمیز نمی کردم ولی قبل از اینکه شوهرم تکر بده خودم خدمتکار می گرفتم . اینطوری اگه خدای نکرده دفعه بعد تو شرایط بیماری بدتری باشی دیگه نمی گه به مستخدم زنگ بزن بیا خونه رو تمیز کنه بهت میگه پاشو خونه رو تمیز کن .
عزیزم ایدوئولوژی و جهانبینی ات خیلی خوبه ولی چرا اینقدر تلخ و چرا اینقدر به خودت سخت می گیری ؟ خونه چه 100000000 متر چه 10 متر فرقی نداره وقتی پات شکسته باشه باید از یکی کمک بگیری . باید شوهراهای ما بفهمن وقتی مریضیم یا ناخوشیم درکمون کنن و حتی کلی کارها برامون کنن نه اینکه تو این حال به فکر سرویس دادن بهشون باشیم
اساسا من با این قضیه مشکل دلرم که چرا شوهرهای ما نباید همه چیز تمام باشن ؟ همیشه خندان و سرحال و تمیز و اکتیو از نظر ج ن س ی و......... تنها کاری که می کنن کار بیرون برای گذران زندگی ایه که در مقابل کاری که ما تو خونه می کنیم هیچه . پس همیشه شوهرمون رو عادت ندیم براش هترین باشیم یه جاهایی باید ببینن ما هم خسته ایم و افسرده ایم و کلافه ایم و ...................
پردیس عزیزم من با نظرت مخالفم . ببین به جز در موردی که یه مرد از زنش سیر شده و بهش میگه یکی دیگه رو دوست دارم و تو رو نمی خوام تا حالا دیده نشده که یه مرد عاقل و سالم در مورد زنی که دوسش داره با زنش حرف بزنه . پس اگه شوهر ادم راجع به زنی دیگه حرف می زنه یعنی خود اون زن براش تموم شده و فقط یه ردپایی ازش داره شوهرمون رو یه جورایی عذاب می ده . من اگه به شوهرم بگم نمی خوام در مورد این موضوع حرف بزنی نتیجه اش چیه ؟ سکوت اون و بیشتر فکر کردن درباره اون خانوم . ولی من گذاشتم هر چه قدر می خواد بگه و جالبه در نهایت خودش گفت : عجب دختره نامردی بوده حالم ازش بهم می خوره و دیگه تمام . خیلی وقته در موردش حرف نمی زنه و می دونم دیگه پرونده اش بسته شده ولی کلا من ادم منطقی هستم . می دونم مردها دیر عاشق می شن و همیشه عشق اولشون تو قلبشون می مونه .عشق اول نه رابطه اول . وقتی این قانون رو می دونم چرا حسادت کنم . ایا می تونم کاری کنم فقط یه خاطره کم رنگ رو از بین ببرم ؟ مسلما نه . چه اشکالی داره که این خاطره که هیچ خطری برام نداره باشه ؟ تازه می دونم که همیشه شوهرم از بابت پاکدامنی ام ازم تشکر می کنه و اینو مدیون همون خاطره کمرنگ هستم که با خیانتش به شوهرم فهموند همه زنها پاک نیستن . شوهر من استاد دانشگاهه و پست بالایی داره . روزانه صد تا دختر بهش زنگ می زنن و اگه بخوام با این دید برخورد کنم باهاش که باید طلاق بگیرم . من هیچ وقت روی روابط شوهرم حساس نبودم البته اونم همیشه حد خودش رو می دونه و مطمئنم هیچ وقت پاشو کج نمی ذاره .
این رفتارم باعث شده شوهرم هیچ چیز رو ازم مخفی نکنه و خیلی راحت هر چی باشه رو تعریف می کنه ولی اعتراض زیاد و گیر دادن بیخود باعث میشه مردا مخفی کار بشن .
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

عشق من

نیلوفر57s | 33 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز