دلم گرفته لطفا بیاین

 خونه تکونی داشتیم مامانم اتاق تمیز میکردم من و داییم آشپزخونه رو کابینتا تموم شد بقیه اش موند برا فردا فلافل خریدیم نشستیم بخوریم خاهرم پاشد رفت چیپس درست کنه برا خودش گرفت چرب کرد در دیواره بهش گفتم چرا اینطور کردی زیر شعله اجاق کم کردم خاموش شد فک کرد ک از قصد اینطور کردم داشتم کف آشپزخونه رو تمیز میکردم ک یهو جیغ دادش شروع منم تی انداختم رفتم نشستم ک مامانم گف هر وقت میخوای کار کنی اینطور میشه من طوری ام ک وقتی اعصبانی میشم کنترل رو صدام ندارم منو ابجبم داشتم هی جیغ می‌کشیدیم دعوا منظورمه یهو بابام کارمند برداشت منو بیشتر اون زد واقعن ناراحتم واقعن بغض داره خفم میکنه خیلی ناراحتم تازه مامانیم داشت دفاع ابجیم میکرد منو خیلی فحش دادن من فردخیلی دلم گرفته ادمی ک تو خانوادش احساس کم بودن کنه خیلی بدها  فردا نمیرم سرکار چون شبش میریم عروسی بعد مامانم گف برو ک نمیخوام صدات بشنوم خودتون بزارین جای من یوی بهتون بگ دختر فراری چ واکنشی دارید تازه مامان باباتون هم انتظار لال شدن ازت داشته باشن؟ لطفن تا آخر بخونین نصیحت نکنید حالم خیلی بده