یه شوهر خشگل(نه خب شوهر دوست ندارم باشه دلم میخواد ازدواج سفید و اینا باشه از ازدواج میترسم خیلی)
بعد بچههه دختررررر. که مال خودم باشه
دلم میخواد بزرگش کنم. شب بیداری بکشم. بهش شیر بدم. اذیتم کنه. چنگم بزنه. ینی خلاصه حتی اذیتاشم میخوام.
ولی خب باباشم مهربون و گوگولی و عاشق باشه
و اینکه مطمئن باشم اون بچه هیچ وقت حسرت هیچی حتی مهاجرتم نمیکشه
نمیدونم چرا اینجوری شدم . من قبلا از بچه بدم میومد. انگار غریزیه
فیلم و کتاب و اینام ندیدم(نخوندم)
و اینکه دلم میخواد با اعتماد به نفس زیاد و برعکس خودم قوی بارش بیارم