میگم من مادربزرگ شوهرم چن روز خونه من موند دوبار مهمونی گرفت خونه من
بعدش رفت بالا اونجام مهمونی گرفت مادرشوهرم دلخور شده ازش دیگه زنگش نزده بود
منم زنگش نزدم
۵ روز مونده بود خونه اون یکی دخترش هیچکی دنبالش نرفته بود
تا امشب دخترش دعوت کرد
اونم دعوت کردع بود.کلا از وقتی که اومده، خونه این دخترش نرفته بود تا امشب
من رفتم با توپ پر پرید بهم گه زنگ نزدی .نیومدی دنبالم
اولش تو شوک بودم .بعدش گفتم خبر نداشتم ینی این ۵ روز هیچکی دنبالت نیومده؟؟ فک کردم رفتی خونه اون یکی دخترت
از حرص دارم دق میکنم
نمیدونم پریودم هستم قاطی کردم مغزم ترکید
عوض اینکه از دختراش دلخور باشه از من دلخور بود
خودم موندم جوابش رو چی بدم
از هیچکی جز من شاکی نبود