تاپیک جامع ***زایمان طبیعی پس از سزارین***

رستا جون دكتر من گفت تا پنج روز نزار اب بخوره بهش اصلا شما پسرتو ميشستي با اب؟

متاسفانه تواخرین ویزیت خانم فخار گفت   چون ویبکی ۳ میلیون جداگانه واربز کن. من خیلی حالم بد شد از حرکتش. اومد خونه کلی گریه کردم و زنگ زدم به شوهرم. گفت اصلا مهم نیست. ولی من دیدگاهم کلا ریخت بهم. وقتی هم نداشتم برا پیدا کردن پزشک موافق ویبک. بیمارستانای دولتی هم دوتاشون که شخصا تجربه داشتم افتضاحه . تصورش هم برام سخت بود که با اون کادر زایمان کنم.  اجبارا تن دادم به این کار. شوهرم فک میکرد بخاطر هزینش گریه میکنم .

ولی ان شاالله اگر بچه ی بعدی در کار بود  با خانم فخار زایمان نخواهم کرد. 

ماماها واقعا حقشون ضایع میشه تو بیمارستان. همه زحمتش رو اینا میکشن ولی دکتر همه کاره ست. اگر همون اول میگفت برام قابل هضم تر بود تا روز آخر. 

مرسی عزیزم از راهنماییت 🙏.کارایی که گفتین روانجام میدم.

میشه شماره ماما تون رو بدید ؟

مگه دکتری هم هست که زیر میزی نگیره؟؟

۱۸هفتم  زایمان قبل طبیعی با آمپول فشار 

کار خاصی نکردم فقط پیاده روی وبالا پایین از پله رو زیاد داشتم

سلام ب همگی

امروز بچه مو بردم سونو لگن خداروشکر مشکلی نبود. 

دوستان باتجربه لطفا نظرتون رو درمورد پستانک بگین؟ مزایا و معایبش رو بگین؟ شما استفاده کردین خوب بوده یا ن؟ 

آره دیگه دردم نمیگرف 😃اورژانسی بستری شدم 

هیچ تجربه ای راجع به  این اقدامات قبل زایمان نداشتم 

خدا رو شکر که مشکلی نبود 

شکر خدا دیشب به لطف خدا و عنایت حضرت زهرا زایمان کردم. البته ویبک نبودم و زایمان اولم طبیعی بود منتها خ سخت و طولانی. اینبار از چهارشنبه عصر که گفتم قبلا دکتر معاینه تحریکی کرد درد و انقباض نا منظم داشتم تا صبح جمعه که یه پلاگ بزرگ دفع کردم و ظهر نشتی کیسه داشتم. عصر ساعت ۶ به کل کیسم پاره شد. همون موقع ک پرسیدم ۵ تا مغربی شیاف کردم و تا اذان تو حالت سجده خوابیدم. بعد نماز همسر اسفند گذاشت دود دادم و بعد دو سری بخور مرزنجوش. از قبلم یه قوری غلیظ مخلوط چای کوهی و تخم شوید و رازیانه دم کرده بودم که می خوردم. تا ساعت ۸.۳۰ تو حموم اسکات و قر کمر زیر دوش رفتم که یه لحظه حس کردم دردام هر دو مین شده و ترسیدم پریدم بیرون  . خلاصه به سرعت جمع و جور کردم رفتم بیمارستان منتها معاینه کردن گفتن ۲ سانت و افاسمان ۳۰ درصد و موقعیت -۳ فلوت. خ تو ذوقم خورد. با پزشکم تماس گرفتن گفتن اینداکشن شروع کنید. خودم به مامای شیفت گفتم لطفا نزنید من خ دردم زیاده اونم گفت آره دردات جاندار و خوبن نمیزارم. همکار دیگه اومد معاینه کرد گفت نه ۳ سانت رو به چهاره و خوب پیشرفت داره. رفتم تو اتاق القصه یاد باران جون افتادم که گفتن دردها رو با سوره قدر میگذروندن، خدا خیرش بده واقعا تاثیر داشت ولی لا بلاش قاطی میکردم و سوره های دیگم می خوندم  خلاصه چون از قبل به دکترمم گفته بودم کم طاقت و سخت زا هستم حتما اپی دورال می خوام. اونام سریع انجام دادن فقط به جای اپی دورال، اسپاینال کردن اونم به قول خودشون هنوز تو ۳ سانت بودم. عجب چیز مزخرفی بود اسپاینال . از کمر به پایین کاملا بی حس شد ولی تمام دردا رو با همون شدت حس میکردم و و و صد البته که هیچ تکونی هم نمیتونستم بخورم به خاطر پاهای بیحسم. این وسط فهمیدم تاثیر این چیز بیخود دو ساعت بیشترم طول نمی‌کشه و تقریبا چه حالی داشتم خدا میدونه حسابی ترسیده بودم. هر دو مین تقریبا درد ۹۰ ثانیه. بعد گفتن چقدر تو بی تابی با اینکه درد نداری اونقدر اصلا چرا اینجوری هستی با اسپاینال باید بهتر می‌بودی و فلان که فهمیدن دستگاهشون درست نشون نمیداده و من خ درد داشتم . تا فهمیدن دوباره معاینه کردن که ۵ ۶ سانت بودم و گفتن سریع بگین دکترش بیاد. هنوز چند مین نگذشته بود که یکدفعه فقط جیغ میزدم اونم ناخودآگاه که یه لحظه چشمم باز کردم و دکترمو دیدم و بعله ۸ سانت شدم و تقریبا به همون سرعت فول شدم. بعدش با اون بی حسی تقریبا میتونم بگم که شانسی زور میزدم ، اصلا اصلا حس زور بهم نیومد ولی حس دردا خ خ کامل حس شدن. ماماها غر میزدن خوب زور بزن تا بیاد دکترم میگفت چیزی بهش نگین اسپایناله خیلی هم خوب داره زور میزنه همکاریش عالیه  از قبل به دکتر گفتم که تلاش کنن اپی نخورم. واسه همین مرتب با ژل و بتادین باز میکردن و گذاشتن میلیمتری نی نی بیاد جلو که پارگی نده. اتفاقا ماما غر میزد که اگه اپی زده بودین الان قلوپی اومده بیرون ولی دکتر گفت عجله ندارم داره خوب میاد. سرتونو درد نیارم ساعت ۸.۳۰ که از  خونه زدم بیرون سر ساعت ۱۱.۲۰ دقیقه زایمان کردم که هنوز باورم نمیشه اونم بدون اپی  . هر ثانیه که یادم میاد شکر خدا رو میکنم که زود تموم شد واقعا باورم نمیشه. اگه فقط یه نفر بهم میگفت که تو زود فول میشی شاید آرامش بیشتری داشتم و کولی بازی کمتری در می‌آوردم. 

باران جان، من به شخصه زیرمیزی تو کتم نمیره! 

و نمیتونم با اعتقادات همچین دکتری کنار بیام! 

و نمیتونم اعتماد کنم که سر زایمانم بیاد!!! 

خلاصه که میدونم بد مخمصه ای هست

ولی شما که خانوادت تهرانن، راحت میتونی بری تهران… 

یکبار تجربه ویبک توی اردبیل رو داشتی، راهها هم واسه دوستان اردبیلی کمی تا قسمتی باز شده بنظرم

بازم خودت باید فکراتو کنی و تصمیم بگیری