دوستم پاشنه بلند پوشیده بود
رفته بودیم یه مراسمی
اونجا یک سوسک دیدیم من ترسیدم اما اون نمیترسید
گفتم راه مون رو کج کنیم و بریم
گفت بزار بکشم و بریم
گفتم الان که توی خونه ی من نیست که کشتنش لازم باشه
( چون من میترسیدم فقط ) ماهم داریم میریم داخل پس ولش کن
گفت نه باید بکشم و سوسک رو زیر کفش له کرد
چند قدم رفتیم پاشنه کفشش شکست
پاشنه ی سالم و کفش نو
خداروشکر کفش داشت توی ماشین من رفت اونها رو پوشید
اما کارما خودشو نشون داد