سلام ..
اگه واقعا همچین موقعیتی داشتی یا فکر میکنی میتونی کمکم کنی ،لطفا کمکم کن 🤍
بچه ها من یه مدت زیادیه یعنی از قبل از عید که وارد ترم ۶ دانشگاهم شدم ، عجیب دچار یه ترسی شدم و خیلی اعتماد به نفسم پایین اومده و اصلا نمیتونم به خودم بیاام و مثل روال قبلم بشم ..
دائم خودمو با دیگران مقایسه میکنم از لحاظ مالی یا حال خوب روابطشون انرژی بالا و حسو حالشون خوشبختیشون هیچ مشکلی نداشتنشون ، اندامشون ، درس خوندشون .
و واقعا جوری شکستم از درون که هنوز سرپا نشدم ..
تاحالا سه تا میان ترم از درس هام اونقدری خراب کردم که موندم چیکار کنم چجوری اخه حجم درسای به این سختیو جبران کنم پایان ترم .. بخوامم حذف کنم یا بگم عب نداره بیفتم حالا ، ...انقدر عقب میفتم از همکلاسیام و تجربه درسی رو افتادن داشتم ، انقدر منو عقب انداخته از ورودی هام ک ۹ ترمه میشم ، حالا با این اوضاعی ک این ترم دارم چجوری اخه بیام درس بخونم ، سر کلاس ردیفای عقب فقط میتونم بشینم چون حس میکنم جلو بشینم اینایی ک بیکارن و مسخرن ازم عکس یا فیلم میگیرن و خلاصه خوشم نمیاد ، یه بار دیدم یکی این کارو کرد واقعنم نمیدونم فازش چی بود ، ولی کلا نسبت به من نه با رفیقای خودشونم اینطوری اخه عکس چی میگیری ..
و خلاصه همه ی تمرکزم سر کلاس به این چیزاست نمیتونم درسمو گوش بدم و میتونم بگم بلد نیستم هیچکدوم درسامو نهایتا ۱۰ درصد از هرکدوم ، توروخدا بهم بگید چیکار کنم شاید براتون مسخره باشه حرفام و بگین جمع کن خودتو باید گرگ باشی تو جامعه و از این حرفا ، بخدا میدونم اینارو ..
ولی هیچکس نمیدونه از تو چه محیطی وارد دانشگاه میشم و شبیه تیمارستانه خونمون ..
انقدر غصه ی خواهرامو میخورم یکیشون انقدر بد با بچه ها رفتار میکنه ک موقع درس یاددادن بهشون جز کتک و دعوا و داد کار دیگ ای بلد نیست . صداش الان تو گوشم پیچید با اینکه خونه مون نیست 🥲 اون یکی خواهرم همش درگیر روابط قبلیشه و همه ی کاراشو مامانم براش انجام میده و میگم نکن مامان عادت کرده داری بدبختش میکنی بدتر میگ اگ من انجام ندم ک غر میزنه و میخوام دعوا نشه سرکارشو بره
بابام همش حرفای بد میزنه به مامانم و همیشه به مامانبزرگم که فوت شده چیز میگه تا مامانمو حرصشو دربیاره گرچه مامانمم خیلی سربه سرش میزاره و با لحن ناارومو همیشه مضطرب باهاش حرف میزنه ، هیچ محبتی بهم نمیکنیم توی خونه ..
من اینارو میبینم ، میشنوم چجوری بی تفاوت باشم و به فکر خودم باشم ؟ چجوری انرژی داشته باشم؟
در طول روز فقط وقتی پیش دوستامم حرف میزنم اونم حرفای خاصی نمیزنم همش چیزای مسخره یا راجبه خودم ضعف نشون میدم ..
قبلا هم این شرایط تو توی خونمون داشتم همیشه دارم یعنی ، ولی این ترم دیگ امیدی به زندگی ندارم کلا ..به خاطر همین اصلا خودمو بی عرضه و بی انگیزه و بی هیچ هدفی میبینم ، الان میگید برو سرکار کاره پاره وقت پیدا کن ، دنبالش هستم ولی هنوز چیزی ک مناسب باشه پیدا نکردم، و خیلی ام نمیخوام تو اجتماع باشه کارش ، از شلوغی بیزارم ، از همه بدم میاد راستش ، حس میکنم همه قراره بیان تو زندگیمو یه زخمی بزنن برن ، کینهه ایجاد بشه و بعد من میمونم و اونا ک چرا اینطوری کرد و رفت ، من ک کاریش نداشتم، هرکی اونده تو زندگیم (منظورم فقط دوستام هستن ، دوست پسر فقط یکی داشتم اونم خیلی اسیب روحی بهم وارد کرد ) بعد یه مدت طرف یه ترقی ای تو زندگیش میکنه مثلا باباش براش خونه میگیره یه شهر دیگه میره اصلا دیگ تورو تحویل نمیگیره و ادم نیست . درصورتی که تو شرایط سخت من همیشه کنارش بودم و خودمو جای اون گزاشتم ، بخاطر همین اگر هم الان با کسی دوست هستم اصلا خود واقعیم نیستم و سعی میکنم ضعف هام رو نشون ندم
الان همه ی حرفم اینه که دوس دارم این دانشگاه لعنتی رو خوش بگذرونم و در کنارش درسامم با موفقیت بگذرونم و بهترین خودم بوده باشم .. میخوام برم مشاوره و تقریبا میشناستم اما توی این تایمای کم و این حجم از هزینه ها ادم رغبت نمیکنه بره🥲تو درد خودش میمیره .