مجردم
ولی یه خواستگار داشتم همون شب اول خواستگاری همینطور نشسته بودیم یهو خواهرش گفت قوزززز نکننن
پشمام ریخت
تازه به خواهر و زنداداشمم میگفت قوز نکنین😐😂
یه خواستگار دیگه داشتم آقاهه اومد تو همونجا سر راه شیرینی و گذاشت زمین و اومد تو پذیرایی
عحیب ترینش این بود که نه بزرگی دارن نه هیچی همشون بیسچار ساعته دعوا و داد و فحش و سر صداس تو خونشون از این حرف که خواهرشوهر کوچیکم ب باباش بگه هیچی نگو اسکل تااا هرچی ک‌بگی بعد مادر سوهرم در اومده ب منمیگه دومادمون میگفت من واسه اینکه تو خونه شما بزرگ و کوچیکی و احترام هست عاشق خانواده شمام😑قیافه من اون لحضه خواستم ب قول ارسطو بش بگم اقا ب من که دیگه نگوووو
چند روز بعد از عقدمون با همسرم تصمیم گرفتیم بریم مسافرت مشهد و بعدش شمال که مادر شوهرم هم باهامون اومد
رسیدیم مشهد رفتیم زیارت نه گذاشت و نه برداشت گفت شوهرت آوردتت زیارت یه مقدار از مهریه ات رو ببخش در جوابش گفتم نه من هرگز نمیبخشم باید تا سکه آخرش رو همسرم بهم بده ، تو دلم گفتم تو حداقل بزار جوهر مهر ازدواجمون خشک بشه بعد حالا جالب این جاست مهریه ام همش ۱۴ تا سکه اس .... هنوز بعد از ۵ سال واسم تعجب اوره این حرفش
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز