سرزده از استان دیگه میان خونه ما. ساعت پنج عصر میرسن نهار نخورده!
یا ساعت 10 شب سرزده میرسن شام نخورده.
اولین بار که رفتم خونه مادرشوهرم برای عروس سیرابی گذاشته بود. کلا عادت داره همیشه سیرابی بزاره. چون ارزون تمام میشه.
تو حرف زدن هاشون از کلمه کین لق فلانی زیاد استفاده میکنند.
ما کلا حرف زشت تو خانواده نمیزنیم.
مادرشوهرم دوبار جاریم را کشیده زد. الکی...
منو مجبور کردن شوهرم را حاج آقا صدا کنم. اگه یادم بره بهم میگن دختره بیفرهنگ!
مادرشوهرم میگه مادر یکیه مادر را نمیشه عوض عوض کرد ولی زن را میشه عوض کرد!!
برادرشوهرها توقع دارن من از حقوق خودم بهشون پول دارم با اینکه همشون شاغل هستن و درآمد دارند.
جاری و برادرشوهر ها توقع دارن من کلید خونمون را بدم بهشون. مادرشوهرم میگه وقتی نیستی کلید بده ما بیایم خونتون یک هفته بمونیم تفریح کنیم!
مادرشوهرم نمیزاره ما جاری ها شماره هم را داشته باشیم.
خواهرم تعجب میکنه من بعد از بیست سال هنوز شماره جاری هام را ندارم...
مهمان خونه مادرشوهرم میاد غذا کم میزاره. کلا آدم خجالت میکشه. غذا کمه.
از استان شون میان شهر ما مهمان هم همراه خودشون میارن. توقع زیادی دارن. و میگن ما را ببرید بیرون بگردونید.
با شوهرم و بچه بریم خونه مادرشوهرم یواشکی از پسرش پذیرایی میکنه. یواشکی به پسرش موز و آجیل داد. ما هیچی.
بخوام ادامه را بنویسم یک کتاب میشه