سلام
دوست عزیز من هم شرایطم خیلی شبیه به شما هست
از روز اول آشنایی و دوستی با شوهرم همیشه مراعات می کردم
البته میدونی این چیزا خیلی ریشه ای هست یعنی دیگه این مدلی بار اومدیم
مثلا دوست که بودیم یه بار رفتیم کافه چایی خوردیم اون زمان خیلی گرون شد من گفتم چه کاریه از اون به بعد خودم فلاسک چایی میبردم یا خیلی مواقع از خونه غذا میبردم که هزینمون زیاد نشه
رستوران می رفتیم خیلی از مواقع من حساب می کردم
شوهرم کاملا همون جوری عادت کرد
حالا من کلا به خودم خیلی میرسم از داروهای تقویتی و کرم های پوستی و لباس و همه چی کلا از اول هم همین جوری بودم ولی هیچ وقت بابت هیچ کدوم از شوهرم پول نگرفتم
تا چند وقت پیش ماهی چند بار می گفتم بریم رستوران و خودم حساب می کردم
خیلی از وسایل خونه رو تو این چند سال خودم عوض کردم
مثلا همین پارسال تا قبل عید من هفتاد میلیون خرج خرید وسایل خونه کردم تخت و کمد و لوستر و پرده و اینا گرفتم
مشکلی هم نیست ولی دیدم اصلا همسر من هیچ کدوم این کارا رو نمی بینه مثلا من نسکافه میخورم خودش قهوه میخوره بهش می گفتم داری میری قهوه بخری برای من گلد بخر می گفت حالا کلاسیک بخوری چی میشه چون نسکافه کلاسیک تقریبا نصف قیمت گلد هست
حالا مثلا تو یک ماه من صد تومن نهایتش نسکافه گلد بخورم
یا مثلا من کره بادم زمینی میخورم می رفتیم خرید می گفت خیلی گرون چون من فقط برند جیف رو دوست دارم بعد می گفتم عیبی نداره خودم حساب می کنم
یه روز نشستم با خودم دو دوتا چهار تا کردم
گفتم زن حسابی تو که از خانم های خونه دار بیشتر اهل درست کردن غذا و ترشی و فلان و بیسار هستی
این همه تو خونه هزینه می کنی باید به خاطر اختلاف قیمت نسکافه گلد و کلاسیک غر بشنوی
تصمیم گرفتم خیلی از رفتارهای خودم رو کنار بزارم
اولیش این بود که کلا رستوران بردن رو از برنامه زندگیم حذف کردم الان ماهی یک بار یا دو بار رستوران میریم همون رو هم خود همسرم حساب میکنم نرفتیم هم برام مهم نیست
قبلا هفته ای یکی دو بار برای پسرم از بیرون غذا می گرفتم الان چی بشه ماهی یک بار این کارو می کنم یا خوراکی اگه میخواستم برای پسرم بخرم از کارت خودم میخریدم الان دیگه خوراکی ها رو از کارت خونه میخرم
چون واقعا دیدم کسی برای کارهایی که می کنم بهم مدال نمیده
دنبال مدال هم نبودم ولی دیگه آنقدر حساب کتاب کردن باهام بهم برمیخورد
یکی دو هفته پیش بهم گفت دقت کردی چقدر خسیس شدی قبلا ما رو رستوران می بردی و برای بچه غذا از بیرون می گرفتیم
من هم با خنده گفتم ااا یادته چه دورانی بود
تو دلم گفتم تازه مثل خودت شدم برات خیلی عجیبه
رفتارش تغییری نکرده حداقل دل خودم کمتر میسوزه 😂😂😂😂