خآنم و آقا الان تقریبا ۲۸ سال از زندگیشون میگذره و هر دو در آستانه ۴۵ تا ۵۰ سالگی هستن.
آقا از اول زندگی متاسفانه خسیس و خانوم هم بعد مدتی مثل خود ایشون و حتی بعضا از همسرش هم خسیس تر شد.
در آمد آقا بعد از ۲الی ۳ سال خداروشکر خوب شد و پشت هم کار میگرفت، آقا سنگ کار ساختمان بودن .
و زن و شوهر شروع کردن به جمع کردن تا اینکه توی منطقه خوبی در تهران یه واحد ۱۰۰ متری خریدن و بعد مدتی یه شاسی بلند ، خب تا اینجا خیلی خوب بود و من از نطر خودم اون موقع با اینکه مجرد بودم ولی آدمهای موفقی میدیدمشون.( اون موقع من از نوع و ریز زندگیشون خبر نداشتم )
زن و شوهر زده بودن توی فقط و فقط جمع کردن و جمع کردن و جمع کردن . جوری که هر چی درمیاوردن انگار توشون مسابقه افتاده بود خانم جدا آقا جدا و حتی دو تا بچشون هم جدا مدام در حال خرید دلار و سکه بودن ، تقریبا ۱۰ سالی این روانشان بود و خی با اینکا ها الان صاحب یک خونه دیگه و یک ویلای گرونقیمت خوب هستن ولی ولی ولی .......
غم انگیز ماجرا تازه الان دو ساله داره خودش رو نشون میده و اونم اینکه با اوضاع مالی خوب ، ولی این خانواده که بالای شهر تهران زندگی میکنن ولی خیلی سخت میتونن خرج کنن چون فقط عادت گردن به جمع کردن و
الان خانوم و فرزندان بشدت دچار مشکلات روحی و روانی و افسردگی شدن جوری که تحت درمان روانپزشک هستن و دارو مصرف میکنن. که یکی از دلایلش از دیدگاه من اینه که باید هر چیزی به اندازه و درست باشه .
این خانواده فقط در پی مال جمع کردن بودن و موفق هم شدن در این امر ولی خانوم اصلا حتی حوصله نداره بره به ویلای چند ده میلیاردی سری بزنه و بیاد چون اعصاب و حوصله نداره .
و الان خانوم سر و روش پر از طلا هست ولی از لحاظ روحی بشدت داغون و افسرده
اینجا من همش یاد حدیثی از مولامون آقا اميرالمؤمنين میفتم، که فریدون: خیرالامور اوسطها,: بهترین کارها متعادل بودن است