سلام خانمهای عزیز و حسابگررو مدیر و مدبر ❤️👍👍
من خیلی وقته این تایپ رو تیکه تیکه می خونم و الحق که واقعا تکونم داد...
من ۱۵ ساله ازدواج کردم و امسال وارد ۱۶ امین سال شدم و دوتا فرزند ۱۳و ۱۲ ساله دارم ،خونه داشتیم که بنا به دلایلی که شاید بعدا تووضیح بدم مجبور به فروش شدیم ( هر قدر اصرار کردم که خونه دیگری بخریم و می تونستیم همسرم قبول نکرد از روی لج و مدیدیت دیگران !!!) من کلا دختر اروم و بسازی بودم ! به قول همسایمون می گفت توسری خور هستی ! 🙂 و یه جورایی درست می گفت
هیییچ زندگیم دست من نبود کلا همسرم و خانوادش !!!
خلاصه با فروش خونه ! رفتیم طبق خواسته همسر که بعد ۵ ماه بهم گفت باغ خریده !!!! فقط،برای خالی کردن عقده هاش ! و الباقی مستاجر شدیم !!
باغ رو کم کم ساخیتیم و توانستیم محل خوبی بدای تفریح اقوام همسر و خانواده همسر درست کنیم !! 😮💨
خلاصه دیدم این طکر نمیشه خجالت رو گذاستم کنار و رک و پوس کنده و گاهی غیر مستقیم به همه حالی کردم من راضی به این همه خوش گذارانی دیگران با مال و اموال ما نیستم چون هر بار که. مهمان می امد ما کلب خرررررج می کردیم!! ففط برای خوشحال کردن دیگران !!!!!! کارم به جنگ و دعوا کشید ولی کوتاه نیومدم و کم کم از در دوستی وارد شدم و با هنسرم گفتم چشمت رو باز کن بقیه دارن پیشرفت می کنن و باغ ما شده پارک و شهر ابی بقیه !!!، هرربار سر خرج غر زدم و گفتم بقیه هم باید خرج کنن !! تا اینکه کم کم تونستم پای مهمات های مزاحم رو قطع کنم !! و تازه هنسرم دید پولاش تو حیبش می مونه و خیلی تسویق کردم باغ رو تکمیل کردیم و برادفروش گذاشتیم !!!! و یه خونه قراره بخریم و لا مقداری پس انداز که طلا بود تونستیم یه زمین دیگه رو شروع بساخت کنیم که اینده خوبی داره ...و خییلی تو این کار پشت همسرم هستم و کمکش می کنم تا اونجا رو بسازه ..
و جالب این که از وقتی برا ساخت شروع کردیم و باغ رو برا فروش گذاشتیم هییچ کدوم از اقوام و خانواده همسر سراغی از ما نگرفتن !!!!! و میگن خانمت باعث شد ما پرلکنده شدیم والا ما فامیلای خوبی بودیم برات !!!!!!!!!!! و همه جا پر کردن زنش خوب نیس 😂!! منم گفتم به جهنم حالا که دارن می بینن داریم پیشرفت می کنیم میخوان مانع بشن !!!
با همسرمم قاطع صحبت کردم و خودشم کم کم اونا رو شناخته و کنار گذاشته و فقط داریم به ساخت و ساز فکر می کنیم و عمل می کنیم ...