#مستر_بین
سلام.
تو عالم بچگیم یه کمدی از مستربین دیدم همیشه تو ذهنمه. رفته بود رستوران و از یه غذا خوشش نیومده بود
شروع کرده بود اون غذا رو جاهای مختلف میچپوند که مثلا تموم شه. حتی تو کیف یه خانومی از میز بغل.
گارسون اومد پاش به لبه میز خورد و یکم میز غذا و غذای دستش آشفته شد
مستربین هم شروع کرد جاهای مختلفی که غذا رو چپونده بود رو نشون میداد و وانمود میکرد بر اثر برخورد جزیی گارسون غذا اون قسمت ها ریخته.
مثلا کیف خانم میز بغلی رو نشون میداد و غذا رو درمیاورد و سرشو به علامت تاسف تکون میداد که یعنی بابت گارسون این غذا تو کیفه.
بزرگ که شدم این حرکت مستر بین خیلی تو ذهنم موند. جاهایی که یکی رو پیدا میکنیم و گناه عالم و آدم رو به گردنش میندازیم. خودمون غذا رو تو کیف چپوندیم، اما سر تاسف رو برای یکی دیگه تکون میدیم.
چند وقت قبل،خواستم این موضوعو بگم گفتم یکم آب ها از آسیاب بیفته.
صبح تو راه اداره دورهمی رو یه نگاه کردم، سردرد گرفتم.
چند وقت قبل، یاس اینجا حرفی زد، خیلی ها بهش هجوم بردن.
گذشت، یاس خاموش شد حلالیت هم گرفت، اما اگه یه درصد ماها مقصر باشیم، بخدا که راه درستی نرفتیم.
کسانی اومدن حرف زدن که من به ندرت تو تاپیک دیده بودمشون، که مخاطب نبودن، اومدن کیف خانم میز بغلی رو نشون دادن که این جا هم بخاطر یاس غذا ریخته.
بعد محرم میریم برای امام حسین گریه میکنیم. بخدا ما زمان امام حسین زنده بودیم پرونده سازی میکردیم. با چهارتا تاپیک ملت، زخمهایی رو تو صورت طرف میزنیم که شاید اون لحظه نخواد یادش بیاد. اگه من دو هفته قبل یه تاپیک احساسی زدم اون لحظه تو اون احساس بودم، شاید دلم نخواد الان کسی باهام در مورد اون موضوع حرف بزنه.
بعضی آدمها، بخاطر تنهایی یا هرچی، از زخم هاشون میگن. زخم مردم رو تو چشمشون نکنیم.
ریپلای نکنید بی زحمت.
عوضش شب میام یه پست اقتصادی میذارم.
مهربون باشیم.
آتیش بیار نشیم😁
دل نشکونیم.
همه اونایی که منو میشناسن، میدونن من اینجا رو تو چه حالتی پیدا کردم. من رو تخت بیمارستان در حالی که ممکن بود زنده نمونم اینجا رو پیدا کردم. با بغض بچه ها گریه کردم با خوشحالیشون خندیدم.
شاید شما که دور و برت شلوغه نفهمی، گاهی حرف زدن مجازی برای آدم معجزه میکنه. معجزه رو از بین نبریم.