بچها من امروز به طرز عجیبی پارتی بازی شد توی دادگاه و حق خواهرمو خوردن جلوی چشمای من و وکیل و فلان و هزار تا مدارکک داشتیم مو لا درزش نمیرفت بخدا
اینقدر برام این شوک سنگینی بود این نا حقی سنگین بود از لحظه ایی ک از دادگاه اومدم بیرون تا الان گریه کردم
اصلا دست خودم نیست ولم میخواد ک بیخیال شم اشکام میریزه
نفرین کردم بالا رفتم پایین رفتم گریه کردم اروم نمیشم
اروم و قرار ندارم چیکار کنم
توی عمرم چنین نا حقی و حق الناس سنگینی در حق هیجکس ندیده بودم بشه اومده سر خواهر عزیز تر از جانم اومد
بچها واقعا نیاز دارم باهاتون حرف بزنم