2777
2789
پاییزجان چقدر عجیبه برام اینجوری در مورد مادرت میگی که خوب شده اینجور شد و…چجوری میتونی …مادرت رو طل ...

چون در حقم خیلی بد کرده جلوی برادرزادش تو صورتم تف انداخت...وقتی عقد کردم به دخترداییم میگفت بگو کاری نکنه( منظورش رابطه بود) طلاق بگیره بیاد وبال من شه... بخاطر داداشم چهارماه تموم قید منو زد بچم بیمارستان که بود با زنگ دوستم بلند شدن اومدن....در حدی که همه میگن که تو دلت برا دخترت تنگ نمیشه چجوری اینهمه مدت ازش دورمیمونی حتی فرق گذاشتن بینمون رو همه میگن وبه زبون میارن من هیچ محبتی ازش ندیدم تازه خیلی هم درکش کردم خودم گفتم که قربانی خونواده وگذشتش شده..درضمن اصلا هم عاشق شوهر سابقش نبوده خودم تو مکالمش با همسایه شنیدم که میگفت شوهرسابقم جوون بود ولی اندازه ی یه دسته سبزی هم نمیارزید دقیق این عین این جمله رو گفت منم ۹سالم بود حتی موقعیت مکانی رو هم یادمه....

واینکه من عموم رو۲۲سال ندیدم وحتی تو محلمون هم نمیاد وکسی نمیگه جادوگر هست وفقط مامانم این توهم رو داره که پسر همسایه اگه طلاق گرفت عموم جادو کرده چرا؟چون اونا تو یه کاری به داداشم کمک کردن عموم رفت جادو کرد که پسرهمسایه زندگیش خراب شه....ولی زنداییم رو همه میگن خود داییجونم بهم گفت این زن ازوقتی اومدزندگی مارو خراب کرده...طلسم۴۵ ساله رو هم داییجونم بهم گفت....


من هیچوقت خودمو با مادرم مقایسه نکردم بد خوندی پستمو گفتم نمیخوام مثل مامانم یه جا بشینم وزمین وزمان رو بهم ببافم میرم بیرون تا روحیم عوض شه...

وقتی بهش میگفتم مامان به فکر خودت باش پول نون رو از پسرت نگیر الان باید اینطور بشه دیگه کلی هم به بچه اش عذاب وجدان منتقل کرده. وقتی دل منو اونقد میشکوند هینطور نمیمونه که... 

وقتی به من میگفت حقت۸۰۰مترهست ولی من میخوام بهت۵۰۰ متر بدم با لبخند میگه ۳۰۰متر میخوام به داداشت اضافه تر بدم... 


حنا از وقتی مادر شدم فهمیدم مادرم فقط اسمش تو شناسنامه ام هست وچطور میتونه به راحتی قید منو بزنه...ازمن۴ماه بیخبر باشه ولی هر روز زنگ میزنه از این اون آمار داداشمو بگیره...  دو روزه داداشم خونه نمیره از همه آمارشو میگیره اینا یعنی فرق گذاشتن...

من وتو متفاوتیم دلیلی نمیشه چون مادر تو از مادر من کارای بدتری کرده وتو عاشقشی منم اینطور باشم من واقعا نمیتونم کسی که بهم بدمیکنه رو دوست داشته باشم.  

شاید پشت پیام بگی من یه طرفه حرف میزنم ولی همه از دستش مینالن همون فامیلمون که گفتم پسرش ازدواج کرده بود مامان بخاطرش۴ماه قیدمو زد به اون طرف یه ساله زنگ نمیزنه سلام وعلیک نمیکنه دیروز بهش زنگ زد آمار داداشمو میگرفت طرف زنگ زد بهم گفت این بخاطر داداشت پا رو همه چیش میذاره.

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️
پاییز من مودمم داره خاموش میشه یادم رفته شارژرش رو بیارمازت خواهش میکنم خودت هم برو مشاوره بیزاری و ...

حنا اگه من قبلی بودم الان معدم باید میپوکید اصلا یه درصدم دیگه غصشون رو نمیخورم حتی زنگ هم نمیزنم خودشون زنگ زدن وبرام تعریف کردن من همیشه خیرشون رو خواستم اون موقع که فونداسیون خونه ی روستا رو زدم به داداشم گفتم من نمیتونم رفت وآمد کنم وامم رو پیگیری کن این خونه ساخته شه هم به نفع من هست هم تو هم مامان...بخدا من مامانمو درک میکردم همیشه حتی چند روز پیش برای سارا نوشتم دمش گرم زیر دست اون پدرومادر بزرگ شد ولی بازم ازونا بهتره مادر بهتریه...مامان من هرچی سرش میاد از تنهاییشه من چقد بگم بخدا از بس تنها شد مغزش پوسید توهمی شده همه چیو وصل میکنه به عموم بخدا ما اصلا عموم رو ندیدیم حتی داداشم وقتی ۱۴سالش بود وما خونه ی شهرمون آماده شد واز داییم اینا جدا شدیم عموم اومد سمتمون داداشم پرتش کرد گفت عمویی به اسم تو نداریم(من نبودم خونه) 

گفتم خونه ی روستا آماده شه مامان سرش تو روستا با درخت وسبزی ومرغ وخروس وهمسایه ها گرم میشه همسایه های روستامون مهربونن مامان باهاشون معاشرت میکنه دوباره مثل قبلش میشه (خیلی تواناست) اینطوری حس مفید بودن بهش دست میده ازین حال‌ وهوا درمیاد ولی گوش ندادن حتی کار وامم رو که قول داد بهم پیگیری نکرد خب من چه کنم حقشون همینه که الان اینطوری بشن الانم میدونم بعدازدواجش هم دچار مشکل میشه...

من ومهدی دست تنها بودیم به مشکل نخوردیم ولی اینا بااینهمه رفاه بازم همیشه به در بسته میخورن میگن پول نداریم... بازم دلم طاقت نیاورد نتونستم بعدزنگشون بیخیالشون بشم مدام دارم با جفتشون حرف میزنم چون داداشم بهم کمک کرد سر رسیدن به مهدی♥️ الان کلی باهاش صحبت کردم گفتم مامان رو نمیشه تغییر داد خودت باید اوضاع رو آروم کنی...بخدا اگه مامان سرش گرم بود اینجوری نمیشد‌

میدونی به داداشم چی میگه؟عموت جادو کرده کسی خونه ی ما نمیاد کسی در نمیزنه چیزی ازم بخواد😬😐

درصورتی که چندشب پیش دخترداییم زنگ زد دعوتش کرد گفت نه نمیاییم بعداون بااینکه بشدت مامانم بهش بی احترامی میکنه بازم دلش طاقت نمیاره زنگ میزنه به داداشم گفت بیایین شام پیش ما همه دور هم هستیم که رفتن....به من میگه من راضی نبودم برم خونشون...ازون ورم اونطوری میگه....

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چون در حقم خیلی بد کرده جلوی برادرزادش تو صورتم تف انداخت...وقتی عقد کردم به دخترداییم میگفت بگو کار ...

پاییز جون 

من اصلا هدفم این نیست بگم تو اشتباه میکنی یا مادرت

هردو آسیب دیدین 

اون از خانوادش

توهم از خانوادت

اون باج داد به زندایی و اجازه داد مغزش رو هدایت کنه

تو با تنفر و انتقام و گرفتن حقت میخوای مثل مامانت نباشی

ببین اگر میگم برو مساوره چون دوستت دارم و نمیخوام اذیت بشی در آینده 

مامانای ما شصت سال به بالا سن دارن و کلی سختی گذروندن 

نه جسمشون نه ذهنشون و حتی سیاستشون تغییر نمیکنه

ما اگر نی نی سایت داریم

کتاب داریم 

دوستای خوب داریم

اینترنت داریم

و تلاش میکنیم خودمون رو تغییر بدیم اونا اینارو نداشتن 


وقتی داداش من گفت خواب دیده من باکره نیستم مامانم به جای اطلاع دادن به بابام منو برد دکتر از اون صندلی که بلد نبودم روش بشینم از اون کوچه از رفتارای مامانم حالم بد میشه

اگر مامان تو جلو دختر داییت تف انداخته تو صورتت

مامان من جلوی پسر فامیلمون منو زده تو نوجوانی

و هزاران چیز دیگه


میگم طبیعی نیست این تنفرت بخاطر این هست خودمم همدردم باتو 

منم کینه ای ام که یادم مونده خاطرات تلخم

اما مثل تو متنفر نیستم

حتی از وقتی اومدم این تاپیک یاد گرفتم ببخشم و کنار بیام با گذشته



پاییز جون من اصلا هدفم این نیست بگم تو اشتباه میکنی یا مادرتهردو آسیب دیدین اون از خانوادشتوهم از خا ...

میدونم حناجون ولی نمیذارن فراموش کنم الان اومدم اینجا هیچوقت موقع اومدن نگام نمیکنه یه جوری رد میده با من چشم تو چشم نشه تا قبل دعوا با داداشم میگفت نیا اینجا ول کن کیان مدرسه داره باز عید بیا بعد دعوا میگفت بیا حالا یه روز مرخصی بگیره مدرسه رو😐من همیشه کمکش کردم اصلا یه طوریه فقط تا با آدم کار داره خوبه کافیه کارش تموم شه همچین زیرپاتو خالی میکنه💔 ببین خوبم خوبم یهو گند میزنن دوباره همه چیو به یادم میارن🥺خیلی راحت قید منو میزنه فقط موقع مشکلا یاد من میفته....تو بنظرم مادرت یکم محبتی میکنه ولی مامان من نه نمیدونم باید باشی تا متوجه شی 

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️
فکر کنم دوستان دیگه نمیان سایت من روزانه میام چک میکنمقبلا تاپیک های دیگه هم میرفتم ولی واقعا دیگه و ...

اهووووم دیگه خیلی تاپیک خلوت شد

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️
فکر کنم دوستان دیگه نمیان سایت من روزانه میام چک میکنمقبلا تاپیک های دیگه هم میرفتم ولی واقعا دیگه و ...

سلام حنا جان 

مگه به خاطر اونا میومدی که به خاطر اونا ترک میکنی؟

من و افسانه رو حساب نمیکنی🙃

ما که هستیم 

نمیدونم چقدر مشغولندکه از تو فرد شاغل با شغل حساس و افسانه مادر دو بچه کوچیک و من با یک بچه مدرسه ای ،نیم ساعت در روز تایم گوشی به دست بودن و سر زدن به دوستان قدیمی رو ندارن 

اما من به خاطر اونا عضو سایت نشدم که بخاطر اونا خداحافظی از اون طرف افسانه دوست عزیزم و تو هستی 

در مورد افسانه و مادرش حرفات درسته اما اینها همش فرضیات هستن که میگیم شاید اینجور بوده اونجور اما افسانه زندگی کرده باهاشون ،من حق میدم به خشمی که نسبت به مادرش داره ،قرار نیست که بخاطر عشق مادر به فرزند پسر که همه میدونیم ،دختر را رها کرد ،پس چیه میگن برای مادر بچه هاش فرق ندارن 

من اما فک میکنم مادراذبیشتر هوای بچه ای دارهذکه بیشتر حرص اذیتش میکنهذو بیشتر از اون میترسه

سلام بچه ها 

ببخشید این چند روز کم پیدا بودم میومدم سر میزدم 

این چند روز بهذدندان پزشکی میرفتم و حامد تایم بیشتری کنارم بود نمیتونستم جواب بدم 

این چند چند کتاب خوب هم خوندم چهار میثاق و پادکست دکتر احمد پدرام در مورد ما بی تربیتیم یا فرزندمان رو هم گوش دادم خیلی خوب بود 

لیا چند کتاب صوتی کودکانه گوش داد 

و الان کتاب صوتی چرا مردان زنان زیرک را دوست دارن دارم گوش میدم 

امروز دکور اتاق لیا رو عوض کردم اتاقش رو گردگیری جارو اساسی کردم 

اتاق خودمون کمدهاشو مرتب کردم و یک جارو الانم دارم سالن رو‌مرتب میکنم 

ناهار برنج با مرغ میزارم 


میدونم حناجون ولی نمیذارن فراموش کنم الان اومدم اینجا هیچوقت موقع اومدن نگام نمیکنه یه جوری رد میده ...

رفتی افسانه جان ؟

عزیزم از طبیعت زیبای اونجا لذت ببر 

دوست. خوب و شاکر و خوش بین من میدونه چه جور از لحظاتش لذت ببره و به خوبی استفاده کنه 

بزن رو دنده بی خیالی

رفتی افسانه جان ؟عزیزم از طبیعت زیبای اونجا لذت ببر دوست. خوب و شاکر و خوش بین من میدونه چه جور از ل ...

سارا برا خودمم عجیبه که انقد بیخیالم دقیقا پریشب مهدی هم گفت روزگار ادبمون کرد الان اومدم روستا مهدی رفته تو باغ خرمالو ومیوه بچینه منم کاوه تو بغلم خوابیده.

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️

سلام دوستان خوبید چه خبرا 

من که به شدت سرگرم شدم به لطف مدرسه ،هر روز بعدازظهر مشغول مشق و تکلیف تا شب ،الان انقدر خوشحالم که چهارشنبه است و دو روز تعطیله 😁 حالا قدر آخر هفته رو بیشتر میدونم 


سلام بچه ها ببخشید این چند روز کم پیدا بودم میومدم سر میزدم این چند روز بهذدندان پزشکی میرفتم و حامد ...

سلام سارا جون خوبی 

چه روزمرگی مفیدی ،کتاب و پادکست عالیه 

منم دوباره باید استارت بزنم 



میدونم حناجون ولی نمیذارن فراموش کنم الان اومدم اینجا هیچوقت موقع اومدن نگام نمیکنه یه جوری رد میده ...

پاییز جون ان‌شاءالله این قضیه ازدواج داداشت ختم بخیر بشه ،دیگه تو اخلاق مامانت رو میدونی ،حرص نخور

پاییز جون ان‌شاءالله این قضیه ازدواج داداشت ختم بخیر بشه ،دیگه تو اخلاق مامانت رو میدونی ،حرص نخور

سلام عزیزدلم خوبی؟ اصلا یه ثانیه نمیتونن باهم صحبت کنن چند روز قهربودن وداداشم رفته بودخونه ی روستامون... امروز گفتم مامان بیا حرفمو گوش بده باهم بشینیم حرف بزنیم وگرنه میخواد وسایلشو جمع کنه بره ازینجا گفت باشه بگو بیاد هیچی تااومد بحثشون شد مامانم که خیلی بی منطق حرف میزنه واقعا معلوم نیست چی میگه...اصلا کلا میگه ازدواج نکنه تاآخر عمر مجرد باشه مگه چی میشه😐

حرفای بی سر وته...داداشم که رفت حیاط گفتم مامان بیا وراضی شو برگرده خونه حیفه بچت از دستت در میره گفت باشه بگو بیاد داداشم که اومد تو خونه گفتم وسایلت رو جمع نکن بمون آشتی کنین بازم بحثشون شدبراهم طاقچه بالامیذارن🤣🤣🤣 داداشم گفت من خونه مجردی گرفتم مامانمم گفت باشه برو بهتر🤣🤣🤣🤣

بعد مثلا راضیشون کردم وداداشم برگشت خونه....داشتیم شام میرفتیم مهمونی ومامان تو قهربود نیومد...داداشم تو ماشین گفت وای اون لحظه گفتم خونه مجردی مامان گفت برو تو دلم گفتم عجب غلطی کردمااااا🤣🤣🤣🤣🤣چرا این حرفو زدم🤭🤣🤣🤣

بعد گفت واقعا تو چجوری مخت به مامان میکشه همون تو فقط قلقشو داری من اصلا نمیتونم....زهرا کاش مامانم یکم با من ✋ بود الانم برخلاف میلم مجبور شدم میانجی گری کنم با همه ی اینکه دلم رو خون کرده وشکسته ومیدونم بعدا که خرش از پل بگذره حالمو میگیره ولی بازم دلم نیومد....دلم نیومد داداشم رو تنها بذارم. 

زهرا داداشم گفته به مادر دختره زنگ بزنم بنظرت چی بگم به مادرش؟ نمیدونم باید چی بگم تجربه ای ندارم...بگم سلام من کی ام؟🤭😁 تجربه ای داری بهم کمک کنی؟

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️
سلام دوستان خوبید چه خبرا من که به شدت سرگرم شدم به لطف مدرسه ،هر روز بعدازظهر مشغول مشق و تکلیف تا ...

خداقوت🤭😁دقیقا مهدی هم چهارشنبه که میشه ذوق میکنه انگار اون میره درس میخونه🤣🤣🤣🤣🤣🤣ولی من منتظر شنبه ام که دوباره مدرسه شروع شه🤣🤣🤣🤣تازه میگه اووووو چندسال دیگه باید برا کاوه هم بیدارشم😁😁😁😁

  خدایا همسرمو برام نگه دار  ته همراه پیر بووشم پیری با ته قشنگه♥️♥️♥️♥️♥️
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز