حنا گوشت ومرغ وماهی ویعنی همه چی همه چی میخریدم ماشین رو پر میکردم...لباس....ماشین لباسشویی نداشت میاوردم تو ماشین خودمون مینداختم....من از ته دلم دوسشون داشتم🥺 ولی خیلی بد تا کردن خیلی....الان تک تک رفتاراشون یادم میاد از کرده ی خودم بیشتر پشیمون میشم و میگم چقد خنگ بودم حتی یه وقتا مهدی خرید میکرد میداد به داداشش میگفت نگو که من خریدم ببر خونه جلو زنت سربلند باشی....
حتی میگفتم کاری میکنم به کسی نگین چون فک میکنن باد آورده هست ومن میبخشم ولی اینطور نبود.... من الان همین کمک رو جای دیگه حالا در حد کمتر میکنم ولی دیگه دور اینا رو خط کشیدم چون روحم اونقد بزرگ نیست ونمیتونستم تحمل کنم که کمک کنم وباهام این رفتارا شه بگم برای خدا کردم....
این مدت خیلی اذیت شدم ولی برامون لازم بود قبل اینکه بچه ها بزرگ شن به خودمون اومدیم...
میدونی چرا ازت بدش میاد؟ چون قوی هستی چون نمیتونه از پست بر بیاد چون با دخترش مقایسه میکنه حرصش میگیره واز همون موقع میدونست که تو بیای تو خونوادشون خودخوری بهشون دست میده اینا یکیو میخوان که ازشون پایین تر باشه که جلوش منم منم کنن...
منم بارها سعی کردم مهدی وخونوادش وصل باشن ولی الان برام مهم نیست با هیچ کدومشون هیچ ارتباطی ندارم ویه جورایی همشون باهام قهرن....تو هم ایندفعه اگه بحثشون شد ماهی بگیر وخوشحال باش اینا فهمشون قد نمیده که بگن عروسمون ذاتش خوبه ونمیخواد بین ما و پسرمون کدورت باشه....
ما یه ضرب المثل داریم میگم:نِخواست نِخواستِ یعنی از اول به دل طرف نباشه تا آخر نیست این به من ثابت شده. جاریام از همون قبل ورود من گارد گرفته بودن و این گارد موندگاره... من ریز نشدم رو رفتاراشون اگه میشدم وضع بدتر میشد. گریه نه ولی حرفت رو بزن فک نکنن فقط خودشون زرنگن و تو هم یه دستی زدنشون رو متوجه نمیشی.