علی منو رسوند خونه و خودش با سرعت رفت
تو راه خونه بهم زنگ زد گفت فداتشم اصن نترس برو خونه و با خیال راحت بخواب منم میرم سراغ اون پیرمرده بی نام... س
گفتم توروخدا کاری نکنی
با کلی استرس رفتم خونه اولش نمیدونستم چیکار کنم
منتظر موندم خودش پی بده بخاطر همین یکم خوابیدم
و بیدار ک شدم دیدم پی داده گفت انتقام تک تک اشکایی ک ریختی رو ازش گرفتم
کتکش زد و موتورش رو از پرتگاه پرت کرد پایین
گفتم چیکار کردی ازت شکایت میکنه خودتو تو دردسر میندازی
گفت وقتی تو اون لحظه دیدم چقدر ترسیدی دیگه متوجه هیچی نشدم و تو تا وقتی با منی و من کنارتم نمیزارم بترسی
و اون منو نمیشناسه و چیزی ام نداره بخواد ثابت کنه
و ماشینم مال اینجا نیست میبریمش شهر خودش
فک کردیم قضیه کلا حل شده
ب زندگی عادی برگشتیم
تا اینکه یروز دیدم ن جواب تماسمو میده ن پیام هام
و وقتی جواب نداد منم رفتم با ی خط دیگه بش ژنگ زدم و ایندفعه جواب داد ولی من چیزی نگفتم فقط صداشو گوش داد
ادامه پست بعد