بچه ها موضوع از این قراره که ما همو خیلی دوست داریم خیلی زیاد
اون اوایل رابطه وقتی رابطمون مجازی بود و یماه هم نشده بود فهمیدم با ی دختری چت میکنه
بعد رفتم ازش توضیح خواستم
گفت قسم میخورم مال قبل تو بود و میخواستم کم کم بزارمش کنار ک دلش نشکنه و بلایی سر خودش نیاره
قسم خورد منو دوست داره و ب اون حسی نداره
منم خیلی دوسش داشتم و نتونستم ولش کنم
با اینکه همو ندیدیم ولی دوسش داشتم
تااینکه قرار اولو گذاشتیم
اون خیانت باعث شد هی بش شک داشته باشم بخاطر همین ازش خواستم اسممو بزاره بیو ک مشخص شه با کسی حرف نمیزنه و گذاشت
گذشت و گذشت تا قرار دوم
قرار دوم تو ماشین بودیم و ی گوشه جاده پارک کرد
حرف میزدیم و اینا ک ی پیرمرد اومد نزدیک ماشین با موتور
اونم پیاده شد با اقاهه حرف میزد یهو دیدم پیرمرده میاد سمت ماشین و منو تو ماشین میبینه و علی(اسم کسی ک دوسش دارم)ب پیرمرده گفت حق نداری دست بزنی ماشینم ناموس تو ماشین نشسته و نامزدمه
منم خیلی ترسیدم علی سوار ماشین شد که بریم ولی پیرمرده ول کن نبود در سمت علی رو باز کرد و علی درو محکم بست
و با هم از اونجا رفتیم
ادامش پست بعد