2777
2789

هستم

فقط 17 هفته و 4 روز به تولد باقی مونده !

1
5
10
15
20
25
30
35
40
خب بچها منم به ارزوم رسیدم بلخره بیبیم مثبت و باردارشدم(مامان دوتا فرشته کوچولو)ولی خب تو هفته های پایین قبل از شنیدن صدای قلبشون خدا اونارو ازم گرفت🙂ولی ناامید نمیشم اونا بااومدنشو امید زندگی رو ب قلب من اوردن من بازم تلاشمو میکنم شمام برام دعا کنید 🙏♥️♥️🙂۱/۲/۰۳ من ددباره مامان شدم🥺

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



کسی که یه بار ولت کرده دوباره ولت میکنه خوشحالی نداره واقعا

رویای مرگ شاید بهانه ایست برای تحمل کابوسی به نام زندگی .......                                                               اگه توی یه کشوری درآمدِ یه آرایشگر بیشتر از یه معلمِ به این معنی نیست که پول تو درس خوندن نیست ،،،، به این معنی هست که مردم از قیافه ی زشتشون بیشتر خجالت میکشن تا مغز خالیشون ......                                                       ماها که بابامون پولدار نبوده یه چیزی رو خوب یاد گرفتیم ،،،، اینکه خیلی راحت قید چیزایی که دوس داریمو می‌زنیم ، پس یه لطفی در حقمون بکن سلطان ، اگه دوسمون داری           زیاد ناز نکن ......                                                                      💫 من یه اسفندی ام 🌨️ مغرور ، جذاب ، لجباز 💫

بچه ها موضوع از این قراره که ما همو خیلی دوست داریم خیلی زیاد

اون اوایل رابطه وقتی رابطمون مجازی بود و یماه هم نشده بود فهمیدم با ی دختری چت میکنه

بعد رفتم ازش توضیح خواستم

گفت قسم میخورم مال قبل تو بود و میخواستم کم کم بزارمش کنار ک دلش نشکنه و بلایی سر خودش نیاره

قسم خورد منو دوست داره و ب اون حسی نداره

منم خیلی دوسش داشتم و نتونستم ولش کنم

با اینکه همو ندیدیم ولی دوسش داشتم

تااینکه قرار اولو گذاشتیم

اون خیانت باعث شد هی بش شک داشته باشم بخاطر همین ازش خواستم اسممو بزاره بیو ک مشخص شه با کسی حرف نمیزنه و گذاشت

گذشت و گذشت تا قرار دوم

قرار دوم تو ماشین بودیم و ی گوشه جاده پارک کرد

حرف میزدیم و اینا ک ی پیرمرد اومد نزدیک ماشین با موتور

اونم پیاده شد با اقاهه حرف میزد یهو دیدم پیرمرده میاد سمت ماشین و منو تو ماشین میبینه و علی(اسم کسی ک دوسش دارم)ب پیرمرده گفت حق نداری دست بزنی ماشینم ناموس تو ماشین نشسته و نامزدمه

منم خیلی ترسیدم علی سوار ماشین شد که بریم ولی پیرمرده ول کن نبود در سمت علی رو باز کرد و علی درو محکم بست

و با هم از اونجا رفتیم

ادامش پست بعد

2810
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   khatounmf  |  4 ساعت پیش
توسط   sisijoonm  |  2 ساعت پیش