من با تمام كسايي كه بهم استرس وارد ميكردن قطع ارتباط كردم
اينستامو پاك كردم كه هر روز خبر بد نخونم
موزيك خوب گوش ميدم قران گوش ميدم كتاب خوب ميخونم ، با دخترم كلي حرف ميزنم ، براش كلي خاطره يادداشت كردم
خداروشكر از اين مدلا نبودم كه تهوع داشته باشم يا بالا بيارم
ولي ذائقه غذاييم يكم عوض شد . خدارو هزار مرتبه شكر كه همسرم همراهيم كرد و به خواسته هام اهميت. داد
تو كل بارداري يك بار خانواده خودم اومدن براي تبريك و كادو دادن
چند هفته پبشم در حد چند ساعت خواهر شوهرم و شوهر و بچه هاش
حفظ آرامش از همه چي مهمتره
خواهر بزرگ من شاغل بود و سر كار خيلي اذيت ميشد تا دو روز قبل زايمانشم رفت اداره ،خانواده همسرشم اذيتش ميكردن ، اين وسط پدرشوهرشم فوت شد ديگه اصلا بارداري قشنگي نداشت، واقعا بچه نا ارومي داشت ، جوري كه ديگه نرفت سر مار ، هنوزم پسرش بعد ١٥ سال بداخلاق و عصبيه ، خودش ميگه كاش قبل بارداري ديگه سر كار نميرفتم ولي بعدش اينجوري نميشد
خواهر دومم هم شاغل بود ولي خب اصلا ادم استرسي نبود ، كلا همه چيو راحت ميگرفت ، و اينكه واقعا با بقيه كم رفت و امد كرد ، بچه اش خيلي اروم و خوب بود