2777
2789

 بارداری، مسئله ای است که می تواند هم جنبه مثبت داشته باشد و هم جنبه منفی. بعضی از خانمها پس از شنیدن خبر بارداری خود خوشحال شده و این لحظه را یکی از بهترین لحظات زندگی می دانند اما گروه دیگری از زوجها که هنوز آمادگی داشتن یک کودک را در زندگی خود ندارند ممکن است از شنیدن خبر بارداری خود احساس رضایت نداشته باشند. احساس کاربران عزیز نی نی سایت پس از شنیدن این خبر چگونه بود.؟ با سایر دوستان در میان بگذارید.

بارداری من خداخواهسته بود.تقریبن از آخرین پری 40 روز میگذشت و چون سابقه جا به جایی تو پری هام رو داشتم بیخیال بودم اما شوهرم انگار تو دلش اسپند روشن کرده بودن.دائم میگفت بیبی چک بگیرم برات؟ میگفتم نه نیازی نیست آخه!!! دیدم خیلی اصرار داره گفتم بگیر،میزنم خیالت راحت بشه. شبش رفتیم شام بیرون و سینما و خوش گذرونی،موقع برگشتن شوهرجان بیبی چک گرفت. رسیدم خونه زدم دیدم دو تا خط اومد.من بلد نبودم بیبی چک بخونم،اخه تا اون موقع استفاده نکرده بودم،به خودم مطمئن بودم.گفتم منفیه. شوهرجان دید و گفت این که مثبته!دوخط یعنی مثبت! با خودم گفتم داره اذیتم میکنه الکی خندیدم گفتم اع!پس مبارکه.طفلی همینجور زل زده بود به بیبی چک. فرداش آز بتا دادم ولی نموندم جوابشو بگیرم.شوهرجان رفت گرفت،سرکلاس بودم زنگ زد گفت سلام مامان کوچولو! همیشه خانوما آقایونشون رو سورپرایز میکنن،ولی من شوهرم سورپرایزم کرد. امیدوارم خدا به همه خانوما طعم مادری رو ببخشه
سلام به مادرم ... اولین وطن ... آخرین تبعیدگاه

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

من لحظه ای که بی بی چکم مثبت شد روز تولد حضرت معصومه بود....تقریبا ماه اول اقدامم بود....... تا سه روز به شوهرم نگفتم تا رفتم ازمایش خون...اون شب ، شب سالگرد ازدواجمون می شد که خبرشو بهش دادم خیلی خوشحال شد...اصلا باورش نمی شد... یادش بخیر :)
پیامبر(ص)فرمودند:**هر کس ابروی مومنی را حفظ کند بدون تردید بهشت بر او واجب شود** چـــــــــــــــادرِ مـن نـه بـرای نشـان دادن فقـر در سریـال هـای کشـورم است … نـه لبـاس متهمـان ِ دادگـاه و زنـدان هـا … چـادر مـن تـاج بنـدگـی مـن است … سنـد زهـرایی بـودنـم را امضــا میکنـد …
ما خیلی خیلی زود مورد عنایت و لطف خدا قرار گرفتیم و خدا خیلی زود نفس و بهمون داد و بی نهایت هم خوشحال شدیم. زیباترین حس دنیاس از خدا میخوام این حس قشنگ رو به اونایی که آرزوشو دارن عنایت کنه.الهی آمین
هیچ حسی قشنگتر از این لحظه نیست که بعد ازدواج بشه زیبااحساسش کرد من که تو پوست خودم نمی گنجیدم وقتی بی بی چکم مثبت شد سریع سجده شکر به جا آوردم و از خدای بزرگ بچه ی سالم و صالح خواستم .
عزت شاه و گدا زیر زمین یکسان است /می کند خاک برای همه کس جا خالی...
من 10 روز از موقع پریودیم گذته بود تو این 10 روز دو بار بی بی چک گرفتم ولی هر دو تا منفی بود. ماه اول اقدامم بود منم بی خیال بودم تا اینکه رفتم آزمایش دادم بیخیال نشسته بودم تا جواب آزمایش رو بگیرم . دیدم دکتر گفت خانوم جوابش مثبته فقط صبر کن عدد رو بهت بگم به کم طول میکشه من شوک شده بودم. خدا رو هزار بار شکر
شوهرم دلش خیلی بچه میخواست من هنوز نه!!!!!عفونت داشتم فکر نمیکردم بلافاصله بعد از قطع قرص هاحامله شم.چند روز عقب افتاده بود گفتم از قرص هاست!!!!بعد ده روز بی بی گذاشتم منفی بود چند دفعه بی بی استفاده کردم منفی بود.تولد شوهرم نزدیک بود میخواستم ببینم اگه وی نی دار شدیم روز تولدش سورپرایزش کنم ولی منفی بود.شب تولد هم گذشت شد اخر بهمن ماه،ساعت یازده و نیم شب،به شوهرم گفتم بیست روزه عقب افتاده ولی منفیه!!!بدو رفت بی بی گرفت مثبت بود.شوهرم رو میگی داد میزد بابا شدم بابا شدم!!!همون لحظه هم خونه مامان ام زنگ زد
من ایمان دارم یه روزی به خواست خدا منم تستم مثبت خواهد شد . به امید اون روز .التماس دعا.
به خدا گفتم : " بیا جهان را قسمت کنیم ؛ آسمون واسه من ابراش مال تو ، دریا مال من موجاش مال تو ، ماه مال من خورشید مال تو ......" خدا خندید و گفت : " بندگی کن ، همه دنیا مال تو ....من هم مال تو ". (حسین پناهی)
سلام به همه،من تا حالا تو این قسمت نظری نداده بودم اما اینبار تا موضوع رو دیدم یه هو یاد اون روز افتادمو تصمیم گرفتم نظر بزارم چون اون روز قشنگترین روز زندگی من بود.منو همسرم چهارسال بود ازدواج کرده بودیم ،بچه نمیخاستیم تو اون سالها اما اطرافیان خیلی تحت فشارمون می گذاشتن و من خیلی غصه میخوردم کم کم شنیدم که پشت سرم گفته بودن بچه دار نمیشم و ازین حرفا تا جایی ک دیکه هرکی مارو میدید میکفت خدا مشکل همه رو حل کنه ایشالا مشکل شما هم حل شه و بهتون بچه بده .منم فقط می شنیدمو و هرچی میگفتیم ما بچه نمیخایم کسی باورش نمیشد خلاصه تصمیم گرفتیم بچه دار شیم ،اول رفتیم یه مسافرت کربلا و نجف و جالب اینجا بود ک حاج خانومای توی کاروان ک حسابی باهام رفیق شده بودن هر جلیی میرفتیم اول واسه بچه دار شدن من دعا میکردن و من چیزی نمیکفتم تا دلشون نشکنه برگشتیم از مسافرت و رفتیم تو اقدام اما بعد شش هفت ماه هیچ نتیجه ای نگرفتیم کم کم داشتم ناامید میشدم وحشت کرده بودم ک نکنه واقعا بچه دار نشیم رفتیم دکتر و کفت که هردوتون سالم هستین دیکه کار من شده بود شب و روز اشک ریختن بعد یه چند روز بیخیال شدم وتوکل کردم به خدا اردیبهشت ماه بود ک با دوستم مجردی رفتیم کاشان تور گلاب گیری اونجا از بس بالا و پایین پریدم همش دوستم میگفت نکن یه هو میبینی بارداری بچت چیزیش میشه ها خلاصه برگشتم خونه و وقتی موعدش رسید و نرسید محض سرگرمی رفتم بی بی چک کذاشتم بعد از چند دقیقه که نکاه کردم دیدم وایبییییییی دو تا خطش پررنک شده. یه حس عجیبی گرفتم مثل حسی ک روز اول مدرسه ها داشتم ترس و اشتیاق و هیجان و ...تنها کاری که تونستم بکنم رفتم زیر دوش اب سرد و چند دقیقه تو سکوت گریه کردم و همونجا کف حموم سجده ی شکر کردم و از خدا یه عالمه تشکر کردم خیلی لحظه ی قشنکی بود امیدوارم هر زنی این لحظه رو تجربه کنه
اللهم صل على محمدّ و آل محمد و عجّل فرجهم-برا سلامتی امام زمانمون صلوات بفرست-
دوروز مونده بود به ولادت حضرت رسول اکرم (ص) و چهار روز مونده بود به تولد خودم از یزد تنها راهی مشهد شدم و بلافاصله رفتم حرم و گفتم آقا عیدیمو و کادوی تولدمو از خودت می خوام .از خدا خواستم به حرمت اون مکان مقدس و امام بزرگوارمون به حرمت تولد رسول خاتم کادوی تولدمو بعد دوسال انتظار بده و بعد حرم رفتم شهر زادگاهم تا بعد 5 ماه خانواده ام رو ببینم همسرم به خاطر مشغله کاری چند روز بعد میومد و من می خواستم تولدم پیش خانواده ام باشم تا اینکه وقتی همسرم اومد یه روز که دیگه حساب کردم دیدم 5 روز گذشته از موعدش رفتم و بی بی چک زدم خط دوم به آرامی قرمز شد و من به آرامی فهمیدم مادر شدم و پیش همسرم رفتم و خبر خوشو بهش دادم الان هفته هفت بارداری ام بهترین کادوی تولد کل دوران زندگیمو از خدا از رسول خدا و از هم استانیم امام هشتم گرفتم .برام دعا کنید این بارداری مثل بارداری سال گذشته بی سرانجام نمونه و نی نی بیاد بغلم.دوهفته دیگه می رم برای بار اول ببینمش محتاج دعاهای قشنگتونم.
Lilypie Maternity tickers
وای وای بهترین روز 8 ماه اقدام کرده بودیم ولی خبری نبود. من و همسرم با هم کار می کنیم. اسفند ماه پارسال هر روز از ساعت 7 صبح تا 10 شب سر کار بودیم یک ماه وحشتناک. قرار بود این ماه بیخیال شیم و فروردینم بریم بگردیم از اردیبهشت اقدام شروع کنیم . اون ماه بخاطر کار زیادمون فقط یکبار اقدام داشتیم روز 29 اسفند بود. بعد از دوماه کارکردن شبانه روزی و بدون وقفه منتظر تحویل سال در ساعت 8 شب بودیم. امیر طبق معمول همیشه باید میرفت سر کار. بهم گفته بود که تا قبل از ظهر برمی گرده. منم صبحش پا شدم رفتم تجریش. اخ که چه حالی داد بارون میمود شدید. خیس آب شده بودم. مجبور بودم برم تا بتونم برای مامانینا عیدی بخرم. تو اون بارون خریدامو انجام دادم و قرار بود شب بعد از تحویل سال با مامان و بابا و صبا بریم شمال به خاطر همین می خواستم برای توی راه برم ساندویچ درست کنم . وسایل ساندویچم خریدم و سر راه از سر کوچمون (داروخانه صدف) یک عدد بی بی چکم گرفتم. توی دستمام جا نداشتم انقدر وسیله همراهم بود و بارونم که امان نمیداد. خلاصه اومدم سمت خونه که دیدم امیر داره با ماشین میاد تو پارکینگ . سلام کردم و منتظرش نشدم که بیاد سریع رفتم بالا و بدون اینکه به امیر بگم رفتم دستشویی و بیبی چکم امتحان کردم . صدای در اومد که متوجه شدم امیرم اومده توی خونه . بی بی چکمو امتحان کردم و گزاشتمش کنار.... داشتم دستامو میشستم که دیدیم یک خط خیلی خیلی کم رنگ در حد توهم روش افتاده. واییییییییییییییییییییییی که چه جیغیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی زدم وبعدشم زدم زیر گریه..... عزیزم امیرم که دستپاچه اومد تو دستشویی ببینه چی شده . دید که من یک بی بی چک دستمه و دارم بلند بلند گریه می کنم. اومد منو بغل کرد و گفت چرا گریه میکنی . حالا شاید درست نباشه . این بی بی چکا خطا داره. (البته بماند که رفت یکی دیگه خرید و من فرداش امتحان کردم و باز مثبت شد). وای خیلی خوب بود . دیگه فقط از خوشحالی گریه می کردم. امیرممم خیلی خوشحال بود. لحظات خیلی خیلی شیرینی بود. موقع تحویل سال شد. هنوز هیچ کدوممون باور نمی کردیم که امسال تحویل سال با یک کنجد کوچلو داریم سالمونو تحویل می کنیم . خیلی سرتونو درد اوردم ولی دلم نیومد کامل ننویسم. ایشاله بیب ی همه زودی مثبت بشه ولی یادتون باشه اون موقعی که خدا خودش صلاح دونسته مثبت میشه. این که به من ثابت شد
من سه سال ازدواج کردم و دو سال منتظر بچه بودم کلی درمان کردم و قرص و امپول مصرف کردم حتی از روشهای ای یوای هم استفاده کردم دیگه ناامید و ناراحت رفتم پابوس امام رضا کلی دلم شکسته بود چون از طرف فامیل هم تحت فشار بودم داخل حرم نذر کردم خدا بچه ای به من بده سال بعد با خودش برم کربلا کلی اروم شدم انگار یک ادم دیگه بودم وقتی پریود شدم گفتم این ماه استراحت میکنم نه دارو نه قرص و نه دکتر چند روز بود سرمای بدی خوردم شب تاسوعا رفتم دکتر عمومی دکتر بهم گفت که برای انتی بیوتیک باید باردار نباشی و چون پریودهام تاخیر داشت متوجه نشده بودم دکتر گفت برای اطمینان باید ازمایش بدی و من در شب تاسوعا به نذرم رسیدم نمیدونید انقدر خوشحال بودم که تا مطب دکتر گریه کردم حتی نفهمیدم چطوری از خیابون رد شدم خدایا شکرت ممنونتم حسین جان الان چهارماه و نیم باردارم و برای دیدنش در تیر ماه 94 لحظه شماری میکنم
ما رویاهاتون به واقعیت تبدیل میکنیم مثل یک خواب زیبا گروه هنری بادبادک طلایی آدرس کانال: https://t.me/joinchat/BHhmxUCJ2TK8_zQEgFPzew
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز