راستش شوهرم شغلش ماموریته، حدالقل نصف هفته نیست ، سه تا بچه ۱۲ و ۵ ساله و یه ۶ ماهه داریم.
به خاطر دوری برای گرفتن آرامش خیلی به توی بغل همسرم استراحت کردن نیاز دارم، تو اتاقمون توبغلش می خوابم ، هر دو کاملا پوشیده ایم، همیشه بچه ها یهو میان تو اتاق موندم چکار کنم ! گاهی یهو خودمو جمع میکنم...
دقیقا من هیچوقت عشقی بین پدر مادرم ندیدم، دوران مجردی دیدگاهم نسبت به ازدواج خیلی بد بود ، دلم نمیخو ...
منم همینطور ، همش شاهد دعواهای بدی بودم که از ازدواج متنفر بودم! الانم که مادرم فوت کردن اصلا نمیتونم به پدرم نزدیک بشم و گناهکار میبینمش ! کاش یکبار بغل کردن شونو یا بوسیدنشونو میدیدم!!!
الان از خودم میپرسم یعمی هیچوقت بهم ابراز علاقه کردن؟!
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
منم بعد از فوت پدرم از مادرم دور شدم هیچ محبتی ازش ندیدم
چه جالب ! من فکر میکردم چون پدرم مرد هست نمیتونم بهش نزدیک بشم و سختمه ! پس به این ربطی نداره! به اون رفتارها و ذهنیت های ایجاد شده و آسیب های روانی مربوط میشه