رفتم گلستان شهدا
بعد مامانم زنگ زده فحش که تا این وقت شب کجایی و خجالت بکش
ساعت یازده و نیم زنگ زده
میخواستم نماز شب و نماز امام زمان بخونم
حالمو گرفت
ولی شهدا با یه خانمی آشنا شدم منو برد سر چندتا شهید
که تا حالا نرفته بودم
خیلی بهم چسبید
مثلا یه شهید گفت سفر کربلا میده
یه شهید سفر مشهد میده
به قول خانمه من دعوت شهدا بودم امشب
هر کسی نماز شب میخونه منم دعا کن
چون با مامانم دعوا کردیم بدنم داره میلرزه نمیتونم بخونم