سخت و سخت و سخت
گاهی مینویسه .
گاهی گریه میکنه
گاهی داد میکشه
گاهی میره ی جایی ک قبلا باهاش بوده
گاهی چشاشاشو میبنده تا نبینه اون جاها رو
گاهی لباسی ک خریده براشو تنش می کنه گاهی اون لباسو میذاری ته کمد تا نبینی .... و....
با همه این ها و دنبال ی مُسَکنی ...... مسکن واسه دردهایی ک جیگرتو میسزونه و کسی خبر نداره
گاهی از حجم درد قلبت با خودت میگی خدا ؛قربونت برم امشب ؛باشه شبه آخر .
من راضی !تو هم راضی شو ببرم .....
درکت میکنم ک میگی میرم ی جای دور میرم خارج ....
میتونم بهت بگم درد تو توی دلته .. . هر کجا بشی متاسفانه همراهته .... تسکینشم همونه ک نیست
دروغه ک زمان حالتو خوب میکنه ..... دردتو کم میکنه .... دردت کم نمیشه فقط یاد میگیری با دردت ادامه بدی .... زندگی کنی .... زندگی که نه .... فقط بگذرونی
اخ اخ آخ آخ دقیقا خارج از ایران نه ولی میرم یک جای دور
که شاید وقتی رفتم و مستقل شدم تو تایپیک هام بگم
دقیقا یک شال بافته بود با خودم دارمش کتاب هایی که بهم داد بود رو دامرش با خودم آوردم خوابگاه شبا شالگردن رو میزارم زیر سرم تا با بوی اون خوابم ببره و میدونم فقط دارم خودم رو اذیت میکنم فقط همین امروز بعد مددتی داداشم زنگ.زد گفت حال و احوال کردیم
گفتم عید میایی گفتم نه میمونم اضافه کاری بعدش هم خدافظی کردیم تمام البته یکم بیشتر حال و احوال کردیم ولی نه دل تنگ کشی هستم نه چیزی بخوابم فقط بگم دل تنگ جان جانم هستم همین
با حرفات فقط تونستم گریه کنم
اونجا ک گفتی نه دلتنگ کسی هستم نه هیچی ....
آره وقتی آدم کسیو ک همه جونش بود و از دست میده . دیگه نبودن بقیه ب چشمشم نمیاد ...
ی جورایی انگار انتقامه نداشتن اونو از آدمهای اطرافت میگیری ....
انگار نخندیدن با اون ؛حرام کرده خندیدن با بقیه
انگار حاله ک احوال اونو نمیتونی بپرسی احواله هیچ کس برات مهم نیس
راستش آدم وقتی یکیو بیش از اندازه دوست داره ولی کنارشندارتش ..... دیگه انگار بقیه رو هم نمیتونه دوست داشته باشه
دور از جونه بقیه ولی خبرمَرگشون هم به هم نمیریزدت ... چرا ؟
چون خودت ی به هم ریخته واقعی هستی... چون قلبت خودش خورده ... مگه خوردتر میشه ؟
گاهی وقتا باید بگی اینم از شانس من تو دنیا....
پُر از آسیبی میدونم.... شاید ب حرفم بخندی .. ولی حداقل از راهه خُدایی فاصله نگیر تا وسط دردات بتونی بگی خدا توان بهم بده تحمل کنم
بتونی از خدا بخوای یا مال تو کندش ؛یا آرومت کنه
کاش.... کاش خودمون مراقب نبودیم ... خدا بیشتر از قلبمون مراقبت میکرد
گاهی درده قلبمون از توانمون خیلی بیشتره ....
شما خودتون بزرگ ترین ارزوتون چی هست ؟
حتی عید هم اضافه کاری برداشتم که سرم گرم باشه تصمیم دارم تا جایی میتونم خدا کمکم کنه راهم رو کلا از والدینم جدا کنم طوری که میگم اصلا انگار از اول نداشتم و از زیر خاک آمدم بیرون
و بازم انتقام نداشتن اون از آدمهای اطرافت
حق بهن میدم اونایی ک باعث دورتر شدنت ازش شُدن رو نتونی باهاشون ی لبخند ساده هم بزنی .
راستی ی جوری زندگی کن ک اگه برگرده و ببینت با خودش نگه چ بهتر ک رفتم ....
چون اون زمانی ک حال ترو میبینه نمیتونه درک کنه تو از دوربی اون ب این روز افتادی ....
ی جوری باش ک بتونه پُزت ب همه بده . حتی اگه مال هم نباشید
نمیتونم بگم فقط دعام کنید عزیزانم
یه بیهوشی چشم واکردن تو بیمارستان و شنیدن این خبر که یه هفته بیشتز زنده نیستم و تو این یه هفته از همه دور باشم و فقط آهنگ گوش بدم
بمیرم راحت بشم دیگه برام مهم نیست بعد من چی به سر بچه هام میاد
شفای کامل مادرم
