گفتی یک سالشه عزیزم اهنگ ها و کلیپ های شاد براش بذار با هم برقصید باهم بازی کنید
دختر منم همینه همسرمم همش سرکاره . منم افسرده شدم دختر من شیر منو نمی خوره حتا تو بغلمم نمی مونه
ورود بجه مثل یه زلزله میمونه اولش همه جیز بهم میریزه تغییر نقش خانم واقا از همسری به پدر ومادری یکمی مشکله ودرایت زیادی میخواد شما شاید یکم افسردگی زایمان هم داشتی که با یه کوجولوی بدقلق بیشترم شده به هرحال حالا این فسقلی اومده وجز شما کسی روتو این دنیا نداره توصیه میکنم قبل ازینکه همه جی از دست بره برای همیشه به داد این اوضاع برس اول ویتامین ها و وضعیت خونی خودتو جک کن شما شاید مکمل لازم داشته باشی بعد یه روانکاو کودک رو ببین که نحوه برقراری ارتباط صحیح با کوجولوها رویاد میده برنامه های جوفراست هم اگه دانلود کنی خیلی مفیده بعد برنامه ریزی کن تا بعضی روزا یکی دوساعت کمک داشته باشی مادری خواهری کسی ویکم به خودت برسی
درباره کتک هرگززززز گوتاه نیا و اجازه نده شوهرت دست روت بلند کنه ..سرجی کتک زده تو رو
واى دختر منم از وقتى به دنیا اومد فاصله احساسى بسسسسسییییاااار عمیقى بین من و شوهرم افتاده ما که قبل بچه عااااشق هم بودیم، متاسفانه منم به خاطر سنمون زود تصمیم گرفتم بچه دار بشیم الان یه موجود همیشه خستم که دائم دارم غر میزنم و همش کلافم و از اینکه دیگه شوهرمو مثل قبل دوست ندارم خودم دلم میگیره
درمورد روابط خودت وهمسرت اگه شما حالت بهتره بشه وخونه ی متلاطم تون یکم ارامش پیدا کنه فکر میکنم مشکلات کمتر بشه گرجه ضرب وشتم ایشون هیج توجیحی نداره
برنامه جو فراست روز دوشنبه ساعت6 شبکه من و تو میذاره
اها آره گفتن یک سالشه.پس هنوز وقت هست عزیزم کم کم خوب میشه من که تا یکسالگی پسرم خیلی درگیرش بودم الان بهتر شده ولی بازم بیشتر دعواها سر بچست
فرشته صورتی رویایی حرف میزنیا
بچم یک سالشه خودم تو این مدت خیلی شکسته و لاغر شدم چکار کنم بخدا فکر خود کشی ب سرم میزنه
این روزا هم تموم میشه با بچه بازی کن ببرش بیرون بزار تخلیه انرژی بشه قبل از خونه به خودت برس زندگی کن بخاطر خودت نه حرف مردم نه شوهرو ...
رزپری جان اینا حقیقت محض نه رویا
البته نظر شمام محترمه
البته نظر شمام محترمه
رز پرى دختر منم از وقتى شیر خودمو بهش ندادم دیگه تو بغلم نمیمونه
سپیده جون من چی بگم پسرم عین دختر شما بود حتی گاهی من تا وقتی شوهرم از کار نیونده بود دستشویی نمیرفتم از بس گریه میکرد و یکسره رو پام شیر میخورد.پسرم دو سالش بود دخترم دنیا اوند ولی بهتر بود خودمم تجربه ام بیشتر.حالا سومی رو باردارم...ناراحتم چون به اهدافم نرسیدم وقت نشد ولی به خودم قول دادم تسلیم نشم نذارم احساسات منفی منو شکست بدن.به منم مامانم گفت سقط کن وقتی رفتم سونو قلبش میزد الان هفته هفتمم
من چون خدا رو دارم ناامید نمیشم شاید یه روزی شد که دیگه انقدر حرص و غصه نخوردم و آروم زندگیمو کردم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز