هم اتاقیم رو چندبار تا حالا بردم خونه مون
کل رستوران هایی که شاید خودمون سالی چندبار بیشتر نمیریم بردمش، اتاقمو در اختیارش گذاشتم و ...
انقدر اصرار کرد تو ام بیا خونمون که دیروز رفتم خونشون .
خواهراش ۴ ساله اینان بدون دمپایی میرفتن دستشویی و دست نمیشستن بعد میومدن مینشستن بغل من
گوشه های خونه پوشک بچه بود برنمیداشتن از زمین
مامان باباش دعوا کردن
ناهار کدو حلوایی و نون داشتن
آخر سرم دوستم اومده میگه مامانم گفت دوستت چقدر خودشو میگیره چقدر مغروره اصلا خوشم نیومد
من اگه مغرور بودم اون بچه های کثیف رو بغل میکردم اخه ...