سلاممممممممم به همگی دوستان عزیزمممم خوبین ظهرتون بخیر انشالله که روز خوبی رو داشته باشین ♥️ 🦋
منم تموم قد مشغول فسقلیام 😀♥️
به پوست و موهام میرسم فیلم امروز دانلود کردم ببینم تازه کلی خوراکی بهم رسیده که تموم نشده هنوز 😂دستپخت مادرشوهرم رو برای امروز دارم خداروشکر میکنم ♥️💘
خانوما آخر هفته رو من کلا برنامه ریزی کردم به خانواده و استراحت اهمیت بدم
واسه هفته آینده دیگه از این خبرا نیست چون من چندتا کار واسم پیش اومده ❤️😀
می‌خوام شروع کنم به تمرین اینکه چطور با فسقلیا خوش بگذرونم چون دیگه خونه موندن تکراری شده می‌خوام برم بیرون و مهمونی انشالله از هفته آینده 😄😂
شروع کنم زبان رو مثل قبل پیش برم نه پراکنده
از این به بعد حتی خونه موندن هم باید جذابیت داشته باشه مثلا میتونم واسه آشپزی کردن چیدن غذا و سفره رو وقت بزارم هم خوشگل میشه هم سرگرمم 😎
اینجوری میتونم تمرین غذا کیک و ژله و.. مختلف رو داشته باشم
همین 🤓👻فعلا همینا دلیل جذابیت هفته ایندمه ببینم چیا رو میتونم اضافه کنم یه پادکست هم شاید بد نباشه مخصوصا الان که نت گردی افراطی و بی هدفم بالا رفته 🙈از سر بی حوصلگی
سلام دخترا صبحتون بخیر
من برگشتم
وای بچه ها ی روز رفتیم تو آب بغل باغمون
از ساعت ۱۱ صبح تا ساعت ۳ بعدظهر من مث مرغ آبی تو آب بودم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣 خیلی حال داد انقد شنا کردیم
انقد خوش گذشت ک حد نداشت
بعد حدود ۱۳ سال من رفتم تو رودخونه مون
خیلی عالی بود جاتون خالی ❤️❤️❤️
اینم غروب روستامونه ب عشق خودتون گرفتم رنگش بنفشه😊😊😊 اون خونه ای ک چراغش روشنه خونه مامان بزرگمه 🤣🤣🤣🤣 همسایه پدر شوهرم ایناس
ی عکس های دیگه ای هست تو گوشی شوهرم اون الان شیفته فردا میفرستم براتون
سلام گلم خوبی؟ آب بازی😄من عاشقشم...
خداروشکر ک بهت خوش گذشت محیا...
ولی من از رودخونه اینا میترسم.فقط تو استخر میرم آب بازی😊اونم اگه رنگ کف استخر هم آبی تیره باشه نمیرم. فوبیا دارم نسبت اینا.چقد غروبتون قشنگه💜💜💜
سلام ماه من قوربونت برم من سلامت باشی مرسی خوبیم ،هلنم ساام میرسونه خاله ساحل
ای جونم مامان شدنت رو تبریک میگم عزیزدلم میدونم که بهترین مامانی تو😘😘😘
نمیدونم ساحل شب قبل بستری کلا تا صبح سردرد داشتم جوری که سرم منفجر میشد سر هلنم همینجور بودم ولی نه به این شدت فک کردم عادیه
بعد فرداش سرم گیج میرفت و تاری دید پیدا کردم سریع رفتم بیمارستان اونجا بستریم کردن خداروشکر که نینی سالم بود
حجم کارم واقعا زیاده هلنم مریض شده بود کلا درگیر و شلوغ بودم وقت نمیکردم یه آب بخورم ،بیمارستان بهم گفتن کم آب شده بدنت
ساحل هلن قربونش برم تا صبح موند پیش من تو بیمارستان وقتی نگاش میکردم درد و کلا فراموش میکردم و وجودشو هزاران بار شکر میکردم همسرمم کلا مسخره بازی در میاورد و میخندوند منو ....
بخش زنان زایمان بستری بودم و هیچ مردیو نمیزارن که اونجا به جز وقت ملاقات ولی اصلا به همسرم گیر ندادن و تجازه دادن با هلن پیش من بمونه
دیگه تا شب مادر شوهرم اومدو پیشم موند تا صبح
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز