۱۲۷
ممنونم که قبل خوندن لایک میکنی 🥺
زخم باید کاری باشه
باید جوری باشه که بسته نشه
هم چرک کنه و هی سرباز کنه
مثل زخمی که همایون بهم زد ، توهم زن من میشی وقتی بیاد میبینه که دخترک چشم آبی رو برداشتم جای یاسمینم
نگاهی بهش انداختم و گفتم جنازه من شاید عروس تو بشه ولی تا زنده بودنم من زن تو نمیشم
چون من مثل اون یاسمین دنبال مردای مردم نیستم ، من فقط یک نفر میخوام و براش جونمو میدم ولی قلبشو نمیسوزونم ...
همایون اومد قیچی رو برداشت و اومد جلو ، گرفت جلو گلوم و گفت اگر بره تو گردنت ... قلب همایون میسوزه ؟
گفتم برام مهم نیست ولی حاضرم این بره تو گلوم ولی بغض تو گلوی همایون نشم
حسن خندید و گفت چه شیر زنی رو داره همایون ... بیخود نیست اینجوری بهش دلبسته
پس همینقدر توهم عاشقشی
گفتم آره ، نه مثل اون یاسمین کثافت که کثافت زد به زندگی هممون .
آهسته اومد پشت سرم و از موهای بافته ام محکم گرفت. فشار میداد و هلم داد به سمت بیرون .
برد تو اتاق همایون و انداختم رو تخت
خواستم بلند بشم که مشتی به کمرم زد ، اشک تو چشام جمع شد
داد زدم تو رو جون یاسمین نکن
فکر کن کسی همچین بلایی سر یاسمین میآورد تو چه حالی میشدی ؟
حسن غمگین نگاهم کرد و گفت نیاوردن مگه ؟ بخاطر پول مثل یه فا..حشه خودشو زیرخواب اون پیری کرد .
اومد نشست کنارم و دستشو برد روی پام ، لگد محکمی به کمرش زدم که تو یک ثانیه خودشو انداخت روم .
صورتش کنار صورتم بود و سنگینی وزنش رو نمیتونستم تحمل کنم .
صورتشو آورد کنار صورتم و گفت دارم میبینم ... سوختن قلب همایون رو
داره دلم آروم میشه .
هر چی تقلا کردم بی فایده بود
لباس زیرمو از تنم بیرون کشید و خودشو انداخت روم
مست بود و بوی گندش تمام اتاق پر کرده بود .
قبل این که کارشو شروع کنه گفت اگر همایون قبل من باهات کاری کرده باشه یعنی به اندازه کافی قلبشو نسوزوندم
ولی اگر اونی بشه که من میخوام ...
با گفتن این حرف پایین تنه لختشو بهم فشار داد و جیغم به آسمون رفت
حس میکردم تو گلوم مزه خون حس میکنم