۱۱۴
همایون با تعجب بهش نگاه کرد که طلا گفت میدونم نظر من اینجا براتون ارزشی نداره آقا ، اما تو دلم میمونه اگر نگم .
روز اولی که شاهگل خانم رو دیدم فکر کردم چون خوشگله از ایناس که همه مردای مردم از راه بدر میکنه و اهل ناز و غمزس ولی قلبش از جواهره این دختر ، خودشم عین برگ گل پاکه
بخدا که اگر همه دنیا رو میگشتین دختری مثل شاهگل پیدا نمیکردین...
همایون خندید و گفت حالا کی گفته من شاهگل رو میخوام ؟
طلا لبخندی زد و گفت از روز اولی که بهم گفتین بهترین اتاق خونه رو برای شاهگل آماده کن فهمیدم مهرش تو دلتونه ...
همایون بلند بلند خندید و طلا لبخند زنون ازمون دور شد .
نفس عمیقی کشید و گفت شاهگل دلت میخواد فردا ببرمت تهران بگردونمت؟
با خجالت گفتم نه شمسی خانم میفهمه زشته آخه .
همایون لبخندی زد و گفت خب این که چیزی نیست میگی میخوام برم از فروغ سر بزنم منم با فرامرز هماهنگ میکنم که یه وقت حرفی از دهنش درنیاد .
باشه ؟
سری به نشونه تایید تکون دادم که گفت پاشو بریم داخل ، دلم نمیخواد شاهگلم سرما بخوره .
دراز کشیده بودم رو تخت و به عروسیم فکر میکردم نه به لباس عروس و رسیدن به همایون ...
به این فکر میکردم که بعد عروسی میرم میگم که همه چیو میدونم ، میگم و خودمو خالی میکنم .
اونجا دیگه همایون پشتمه ...
داشتم فکر میکردم قبل عروسی به همایون بگم یا نه ، نگفتنش بهتر بود .
اگر میگفتم و جنجال به پا میشد و نمیتونستم عروسی کنم چی ؟
اینجوری دو هفته دیگه راحت عروس همایون میشدم .
صبح با صدای در بیدار شدم ، همایون کت شلواری پوشیده بود و گفت خانم هنوز بیدار نشدی ؟
من خروس خون صبح همیشه بیدارم ها ، کی میخواد به من چای و صبحانه بده ؟
خنده ای کردم و گفتم طلا
همایون متفکرانه گفت عجب ! پاشو آماده شو تا بریم بیرون .
پیراهنی که همایون برام خریده بود ، انگشترش و گوشواره رو انداختم و رفتیم بیرون .
شمسی خانم اصلا خونه نبود و طلا گفت خودم درستش میکنم .
یه جا ماشین نگه داشت و پیاده شدیم ، قدم زدیم تو خیابون و سر اولین بوتیک وایستاد و گفت شاهگل اینو ببین
انگاری ساخته شده واسه تو ، مگه نه؟
نگاه به پیراهن سفید خالخالی مشکی انداختم که تقریبا بالا زانو بود ، با یقه باز و آستین کوتاه .
گفتم برای من ؟ یعنی من اینو تو دربیرون بپوشم ؟
همایون با ناراحتی گفت همینجوری یه ساق پات دیده میشه از هر ده تا مرد نهتاشون چشمشون به توعه. بعد اینو بیرون بپوشی ؟
بی تفاوت گفتم خب پس کجا بپوشم ؟
همایون اخمی کرد و گفت مگه شوهرت دل نداره؟ تو خونه برای من بپوش .