مامانم علنی بین ما و برادرم فرق می‌ذاره..کیا همدردن با من تو رو خدا بگین چیکار باید بکنیم

خیلی دلم گرفته خیلییی آخه ما گناهموندچیه که دختر شدیم همه غم و غصش مال ماست داداشم که فقط به فکر زندگی خودشه همه کارایی که وظیفه پسره باید برای مامانم انجام بده من و شوهرم انجام میدهیم براش 

به عروسش هم خیلی رو میده که مبادا با پسرش دعوا کنه پسرش ناراحت بشه خیلی خودشو پیششون کوچیک می‌کنه .تو یه ساختمون هستن انگار خدمتکار بچه هاشونه زن‌داداش میاد بدون اینکه بگه لطفاً میگه بچموذببر حموم یا برو مدرسه دنبال بچم یا فلان کار بکنم یا خودش میاد از یخچال مامانم چیز میز برمیداره 

آخه قبول ندارم که ناحقه میگه مال خودمه دوست دارم بهش دادم از الان به اسمش زده که خیالش راحت باشه ..یادمه از بچگییی توی گوشمون میخواد که شما به برادرتو گذشت کنینااا 

خودشم می‌دونه پسرش به دردش نمیخوره خودش هم میگه من با شما راحتم سر پیری باز تو باید منو نگه داری ..خود عروسش پیش من و مامانم میگفت وظییفه دختره که مادرشو داشته باشه پسر که صبح تا شب بیرونه عروس دو روز  اخم و تخم کنه مادرشوهر می‌ره...ولی با این همه میگن چون همه به پسر بیشتر مییدن منم باید بدم میگه شما باید پدرشوعراتون به شما و بچه های شما بدن 

آفرین به شما واقعا منم اگه دختر داشتم همین کار میکردن ولی چه میشه کرد که متاسفانه تو محیط سمیییی بزرگ شده ..من وقتی به دنیا اومد پدر بزرگ مادریش نگام نکرد گفت مگه بچه دختر تبریک گفتن داره 

منم به مامانم گفتم که الان خیلی ها حتی نصف نصف میکنن چرا حالا داداش حتی دو برابر هم میخواد بگیره باز تو راضی نیستی گفتم این طور که معلومه به دلت باشه دوست داری همشو بدی به پسرت

واقعا نمی‌دونم چه طرز فکری دارن اینا ای خداااا

من خودم مستاجرم نمی‌گم الان به ما بده ولی چرا پیش پیش داره برای پسرش می‌ذاره وخیلی هم بیشتر میده 

من قبلاً نگفته بودم نمی‌خواستم مامانم ناراحت بشه ولی الان خیالم راحته که به زبون آوردم که رضایت ندارم حالا دیگه خودشون می‌دونن و خدای خودشون 

باز این پسراشون وظیفه شناس باشند آدم دلش نمی سوزه فقط به این دلیل که پسره و چون خرج زندگی به دوششه میخواد پسرش پیشرفت کنه ذوقشو کنه ما اگه به جایی برسیم میگه به من چه ...بچه های اونو نگاه می‌کنه از ذوق چشماش برق میزنه به بچه من میگه بچه مردمه 

حرف مامان شما چیه؟؟

مامان من اصلا خودشم می‌دونه ما بیشتر به دردش میخوریم ولی میگه عرف و اینا اینه همه به پسراشون بیشتر مییدن میخواد پسرش پیش زنش سربلند باشه میخواد زبون زنش کوتاه باشه 

حالا شوهرای ما اگه چیزی گفتن به درک داماد رو چه به این فضولییی ها 

خیلی مامانم رو دوست داشتم خیلی هممون تو زندگی سختی ها کشیدیم خیلیییییی من بچه آخر بودم همش غصشو می‌خوردم همش دلسوزش بودم حالا که دستش به دهنش میرسه یاد رفته من تو اون خونه سختی ها کشیدم همش یادشده که داداشت فلان کار میکرد داداشت دوچرخه نداشت داداشت تو بیست سالگی سرپرست خانوار شد داداشت براتون پدری کرد و.....