بعد الان شوهرم زد تو ذوقم، مادرشوهرم خیلی اهل عرفانه و خیلی ارادت داره به مولانا هر چند سال یه بار آذر سال روز فوتش میره قونیه مراسم بزرگداشت. بعد امسال پدرشوهرم و دوستاش که معمولا باهاش میرن نمیرن باهاش تنها بود گفت نمیای با من، منم کلا بهش نه نمیتونم بگم گفتم میام اگر باعث مزاحمت نمیشم. بعد شوهرم میگه چرا جوگیر شدی گفتی میری تو که نه ارادتی داری به مولانا قونیه هم هیچ جایی برای دیدن نداره. مگر اینکه صرفا خواسته باشی یه سفر بری وگرنه هیچ لطفی نداره اونجا. بعدشم تو دی با شوهرم قراره سفر بریم نمیتونم اینقدر کارم رو کنسل کنم. حالا نمیدونم چطور به مادرشوهرم بگم نمیام. بعد میترسم مادرشوهرم فکر کرده باشه چون فقط سفره خواستم باهاش باشم. چون من قبل ازدواجم زیاد سفر نرفتم. چی بگم بهش؟ بگم شوهرم گفته قونیه زیاد جالب نیست؟ نمیتونم بهانه کار بیارم چون دست خودمه فقط درامدم میاد پایین.