در یک مهمانی دو نفر کنار هم نشسته بودند و یک کلمه هم با
هم حرف نزدند. بعد از دو ساعت یکی از آنها به دیگری گفت : پیشنهاد می کنم
حالا در مورد موضوع دیگری سکوت کنیم !!!
هم حرف نزدند. بعد از دو ساعت یکی از آنها به دیگری گفت : پیشنهاد می کنم
حالا در مورد موضوع دیگری سکوت کنیم !!!
یاد اون روزها بخیر. وقتى من بچه بودم، مادرم یک تومن به من مى‌داد و مرا
به فروشگاه مى‌فرستاد و من با 3 کیلو سیب‌زمینى، دو بسته نان، سه پاکت شیر،
یک کیلو پنیر، یک بسته چاى و دوازده تا تخم‌مرغ به خانه برمى‌گشتم.
اما الان دیگه از این خبرها نیست. همه جا توى فروشگاه‌ها دوربین گذاشته‌اند
به فروشگاه مى‌فرستاد و من با 3 کیلو سیب‌زمینى، دو بسته نان، سه پاکت شیر،
یک کیلو پنیر، یک بسته چاى و دوازده تا تخم‌مرغ به خانه برمى‌گشتم.
اما الان دیگه از این خبرها نیست. همه جا توى فروشگاه‌ها دوربین گذاشته‌اند
سلام هیوا جونم من هم 6 سال گرگان بودم 4 سال دانشجو و نزدیک 1 سال و 1 ماه بعد از ازدواج اما اون 4 سال با این 1 سال خیلی فرق داشت
اون 4 سال همش پر از شادی و سرزندگی بود و این 1 سال سر و کله زدن با خانواده ی محترم شوشو
شوهر من هم گرگانیه و من و شوشو هر دومون از اردیبهشت به بعد از گرگان و مشکلاتش فرار کردیم خیلی خیلی سختی کشیدم و عذابم دادن
بهتره بگم عذابمون دادن اونا حتی به پسر خودشون رحم نمی کردن وای به حال من که یه غریبه از یه شهر دیگه بودم
اما دیگه همه چیز تموم شده و من حتی توی سخت ترین شرایط هم مقاومت کردم البته آدم توی حاملگی خیلی حساس تره امیدوارم تو هم حقیقتو بپذیری و آروم آروم با شرایط کنار بیایی
با حقیقت حتی اگه تلخه رو به رو شو و ازش نترس و فرار هم نکن و آروم آروم با شرایط جدید کنار بیا بعضی آدما بی احساسن همسن بعضی ها فقط به فکر خودشون و نیازهای خودشون هستن و برای دیگران ذره ای ارزش قائل نیستن و ما هم نمی تونیم عوضشون کنیم باید این موضوع را بدون اینکه باهاش خودتو عذاب بدی توی مغزت هضم کنی
کم کم برات قابل قبول می شه و اونا کمرنگ تر می شن و کمتر و کمتر می شن و دیگه برات معمولی و بی اهمیت می شن
ببخشید رک گفتم اما از آدم بی احساس و مغرور نمیشه هیچ انتظاری جز خودخواهی و خودپسندی داشت به خودت و همسرت تکیه کن و از خدا همیشه یاری بخواه
کودکان ما نیازی به آغوش سرد و بی مهر و محبت ، پر از ریا و دورویی انسانهایی که غرق در خودخواهی خود هستند ندارند
در کودکی آنقدر مهربان بودم که به گلهای فرش هم آب می دادم ( خاطرات یک شاشو )
طرف میره خواستگاری ، دختره می گه : اون گلی که به یقتون زدید خارش اذیتتون نمی کنه ؟ طرف می گه : خارش که نه ، اما گلدونش که تو شورتمه دهنمو سرویس کرده
دختره لب ساحل به مامانش میگه : تو شورت اون آقاهه چیه ؟ مامانش می گه : پولاشو گذاشته تو شورتش ، دختره می گه : جالبه ! هر چی به تو نگاه می کنه پولدارتر میشه !!!!!!!!!!!!!
یه کم حالمون عوض بشه بد نیست
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
28 ثانیه پیش
32 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز