2777
2789
عنوان

پیامدها و راهکارهای زندگی با مادر خودشیفته و آزارگر

| مشاهده متن کامل بحث + 16354 بازدید | 1463 پست
از حسادت بوده، سخته قبول کردنش که مادر ب دختر حسادت کنه ولی خب میکنه، ماهم یه شب میرفتیم ویلا میگرفت ...

حالاها ببین خودش پیر دختر بوده اینقدر عن بوده هم اخلاق هم قیافه نکبتش سگم. نمیگرفتتش تا پدر بزرگم علنا انداختنش ب بابام همیشه بابام میگه من که اینو نمیخواستم اون زمان جرات نداشتیم رو حرف بزرگتر حرف بزنیم اینو ب زور بهم انداختن😂😂😂

بعد من تو 17سالگی شوهر داد ب همه پوز میداد اگ عقده ای یبار گفت منو تو دوتامون تو17سالگی ازدواج کردیم آقا تا نگو این هم سنشو هم سن ازدجسو هم مهریه رو تا الان بهم دروغ می‌گفته ینی یبار بچه بودم شناسنامه افتاده بود من برداشتم عکسشو ببینم جوری با تشر توپید بهم ک ارههه مگه تو ف%ول باشی هستی خود سری میخوای سنمو نگاه کنی تو عین عمتی حالا من 8سالم بود😐😐خلاصه دیدم تو 25سالگی اونم اون زمان ب زور انداختنش ب بابام😂😂😂گفتم تو 25سالگی ازدواج کردی من 17سالگی کجا هم سن بوده گفت می میگه من تو بچگی عروسی کردم گفتن ک تو شناسنامه زده فلان سال تو اون موقع 25 ساله بودی گفت منکه شناسنامه درست نیست برام بزرگ گرفتن

از حسادت بوده، سخته قبول کردنش که مادر ب دختر حسادت کنه ولی خب میکنه، ماهم یه شب میرفتیم ویلا میگرفت ...

حالاها ببین خودش پیر دختر بوده اینقدر عن بوده هم اخلاق هم قیافه نکبتش سگم. نمیگرفتتش تا پدر بزرگم علنا انداختنش ب بابام همیشه بابام میگه من که اینو نمیخواستم اون زمان جرات نداشتیم رو حرف بزرگتر حرف بزنیم اینو ب زور بهم انداختن😂😂😂

بعد من تو 17سالگی شوهر داد ب همه پوز میداد اگ عقده ای یبار گفت منو تو دوتامون تو17سالگی ازدواج کردیم آقا تا نگو این هم سنشو هم سن ازدجسو هم مهریه رو تا الان بهم دروغ می‌گفته ینی یبار بچه بودم شناسنامه افتاده بود من برداشتم عکسشو ببینم جوری با تشر توپید بهم ک ارههه مگه تو ف%ول باشی هستی خود سری میخوای سنمو نگاه کنی تو عین عمتی حالا من 8سالم بود😐😐خلاصه دیدم تو 25سالگی اونم اون زمان ب زور انداختنش ب بابام😂😂😂گفتم تو 25سالگی ازدواج کردی من 17سالگی کجا هم سن بوده گفت می میگه من تو بچگی عروسی کردم گفتن ک تو شناسنامه زده فلان سال تو اون موقع 25 ساله بودی گفت منکه شناسنامه درست نیست برام بزرگ گرفتن

مامان ها✋✋ طاها من مشکل توجه تمرکز و تاخیر کلام داشت.

دو سال برای گفتار درمانی حضوری می‌رفتیم که بی نتیجه بود.😔

تا با خانه رشد که صد تا درمانگر تخصصی گفتار و کار و روانشناس آنلاین هستن آشنا شدم، برای هر مشکلی هم آقای خلیلی بهترین درمانگر رو بهم معرفی کرد. 

این مدت خدا رو شکر پسرم خیلی پیشرفت کرده.🤩🤩

اگه نگران رشد و تربیت فرزندتون هستین خانه رشد عالیه. شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید.

چقد خوب گفتی به وقتش دردا بیان نشدن، شوهرمم ی بار گف بهم، چرا این خشمها رو روهم تلنبار کردی، نذاشتی ...

تو ب شوهرت گفتی؟ 

من نگفتم ولی فهموندم از اون زن ناراحتم چون هی میگفت جرا نمیری منم گفتم قهرم اما علت نگفتم

دقیقا ببین اگه کلمه ای بروز میدادم چند نفری میریختن سرم این جوری آدمارو بر علیه میکنه با دروغ ک فقط کسی ک میشناسنش حرفتو باور میکنه اگه بروز میدادم خووووون بپا میشد علنا من متاهل بودم خودش و داداشمو علیهم می‌کرد بهم حمله می‌کرد دوتایی میزنم ک آره من ج.. نده بودم ک تو سن کم شوهر مردم درحالی ک من مخالف ازدواجم بودم میخواستم بزرگتر بشم برای پوز دادنش پیش بقیه ب زور شوهرم داد اما ب همه میگفت این خود سره بی حیاست درحالی ک بشدت تو خانواده ما این جیزا مهنه

تو ب شوهرت گفتی؟ من نگفتم ولی فهموندم از اون زن ناراحتم چون هی میگفت جرا نمیری منم گفتم قهرم اما علت ...

اره من گفتم ب همسرم،  بعد چهار پنج سال زندگیه مشترک گفتم، 

انقد شرایط، سخت هست که شوهرم باورش نمیشد  و ته دلش منو مقصر میدید، تا اینکه پارسال یه چیزایی دید ازشون، حقو بهم داد

متاسفانه یا خوشبحتانه منو شما خیلی مشابه همیم😥، چیزایی ک دیدی دقیقا عین منه، حتی همون که کاش ب دنیا ...

آبجی من تنها چیزی ک نابود و خوردم کرد زندگی رو ازم گرفت تا الان میدونی چیه 

ن کتک ن هیچی فقط مدام منو تحقیر می‌کرد غرورمو شخصیتم از بچگی تا ازدواجم پیش هرکس و ناکسی پیش دوست و دشمن خوررردم. می‌کرد علنا با بولدوزر از رو غرورم رد میشد جوری ک یبار ب شوخی برا ناخون کارم یه مورد کتک بچگیم گفتم میگفت الان هرکی جای تو بود اعتماد به نفسش صفر بود منزوی و بی اعتماد ب نفس بود تو خیلی قوی هستی خیلی اعتماد بنفس بالاست من اصلا باور نمیکردم ک همچین کتک هایی خوردی

تازه فامیلی جون من یه مورد خیلیی ضعیف‌ ب شوخی تعریف کردم واکنش زنه این بود یه زن 40 ساله هم بود ناخون کارم

بعد با ذوغ رفتم شیرینی گرفتم بردم خونشون تا دید ناخون کاشتم از حرص پسرشو برداشت رفتن تو حیاط بدجگر اخم و تخم ک من برم منم پاشدم رفتم ببین وقتی با داداشم می. فته یا ابجیم بقدری سمییی میشن بخصوص داداشم همش خفتت میدن زایت میکنن من هربار وسط حرف زدنم جوری این پسره نیم متریش میپره انگار آدم حسابم نمیکنه اینم اصلا وقتی حرف میزنم محلم نمیده منم گفتم دیگه حرف نمیزنم خود پسره آوند شردع مرد حرف زدن باهام و سوال من اومدن جواب بدم مامانم پرید تو حرفم اینم پشتشو مردم یواشکی باهم یچی میگفتن میخندیدین منم پاشدم رفتم علنا داشتن میخرم میکردن تحقیرم. میکردن بعدم زنگ زده واییی تو چقدرررر حساسی 

میدونی باز گو کردنش یه درده ک زحمت باز میکنه نگفتنش و سرکوبش یه درد دیگه من موندم باید چیکار کنم خشم ...

گفتن و ابراز کردن درمان کننده ست،سبک میکنه آدم رو ، منم همینطورم، صبح ها که از خواب پامیشم فکم و دندونام درد میگیره انقد که تو خواب دندونامو بهم فشار میدم ، از بچگی هم دندون قروچه داشتم ، نمیدونم باورت میشه یانه ولی تو حالت استراحت هم بدنم حالت تدافعی داره ، منقبضه😐

زیباترین لحظه ها شانسی نیستند،بلکه بدست خود ما ساخته می‌شوند...
اره من گفتم ب همسرم، بعد چهار پنج سال زندگیه مشترک گفتم، انقد شرایط، سخت هست که شوهرم باورش نمیشد ...

من نمیگم فعلا ولی ب شوهرم گفتم وقتی مسن شدیم یا جا افتاده تر شدیم یه چیزایی میخوام بهت بگم اونم هی اسرار الان بگو گفتم الان نمیشه اونم نمیدونه راجب جیه

الانم هی میگفت ب مامانت زنگ زدی گفتم قهرم گفت پس من وظیفه اشتی بدم گفتم تو دخالت نکن گفت پس من زنگ بزنم ب مامانت گفتم گوشیش آنتن نمیده 

همین شوهرم چند تا اساس کشی داشتیم هیچکی نیومد خودش بود فقط بعد این احترام میذاشت اون زنیکه ب همه میگفت من اینقدر کمک کردم تو اساس کشی دومادم هی ازم تشکر می‌کرد چند بار گفت دیدم دردغشو خودش داره باور میکنه گفتم کجا تو کمک کردی تو ک اصلا تو اساس کشی نبودی هیچوقت کی کمک کردی

وقتی هم ک علنا دروغ میگه و رو میکنه ن خجالت میکشه ن چیزی محل نمیده و قیافه میگیره و دست پیش ولی خدایا کااش زودتر قطع رابطه کرده بودم بخدا هربار ک میرفتم تا چند ماه زندگیم بحث و استرس و حس بد بود فقط دعا کن ارث وسهممو مساوی بگیرم ب حقم برسم چون همه اموال بابام کشیده بالا 

گفتن و ابراز کردن درمان کننده ست،سبک میکنه آدم رو ، منم همینطورم، صبح ها که از خواب پامیشم فکم و دند ...

آره چرا باور نکنم چون خودمم همینم از بچگی دندون قروچه داشتم از بچگی حملات پنیک داشتم از 6سالگی نشخوار ذهنی داشتم تا تهش برو

الان میبینی نشستم هیچ مشکلی ندارم میبینم از صورت تا بدن همه جامو سفت گرفتم و منقبض تازه ب خودم میام جدیدا شل میکنم اما باز ناخواسته منقبض میکنم همش برا اعصابه

آبجی من تنها چیزی ک نابود و خوردم کرد زندگی رو ازم گرفت تا الان میدونی چیه ن کتک ن هیچی فقط مدام منو ...

اره زخم زبون و تحقیر خیلی بده،

منم متاسفانه تحقیرها از دلم بیرون نمیره ب راحتی

دقیقا ماها جوری ذهنمون رو ب بیراهه کشیدن ک حتی هنوزم اگه وا بدیم سریع گولش نو میخوریم و میخواییم کنی ...

مادرمنم سر اشپزی با من از این کارا داشت ، تعجبم میگیره از این حجم شباهت این مدل مادرا،اگه تو مدرسه یا دانشگاه درسی در مورد اختلالات روانی داشتم ،توفصل خودشیفتگی ما فکر کنم 19 یا 20 می‌شدیم انقدر که از این بیماری شناخت پیدا کردیم خصوصا وقتی تجربه های زیسته امون با این مدل آدم به اشتراک میذاریم 

زیباترین لحظه ها شانسی نیستند،بلکه بدست خود ما ساخته می‌شوند...
آره چرا باور نکنم چون خودمم همینم از بچگی دندون قروچه داشتم از بچگی حملات پنیک داشتم از 6سالگی نشخوا ...

درک میکنم دختر ، منم تواین مدت هم تنبلی تخمدان گرفتم ، هم سندروم روده تحریک پذیر که بعضی مواقع خیلی اذیت کننده هست هر دوش بخاطر التهاب بدنه که بخاطر استرس زیاده 

زیباترین لحظه ها شانسی نیستند،بلکه بدست خود ما ساخته می‌شوند...
دقیقا این جوری منو میزد ک تو کل فامیل حتی فامیل های دور تا آشناها تا میبینن میگن وای یبار مامانت این ...

مادرمنم قبل دوسالگی ام با پدرم اختلاف داشت و خونه مادربزرگم هم خودش و عزیز و خاله ام هم میگفتن شرایط اش نبود به هرحال منو که شیرخواره بودم می‌سپره خانواده پدری ام ،البته از وقتی که یادم میاد همیشه باهم دعوا داشتن .....عزیزم چه روزایی رو ما گذروندیم خدایااااااااااا😭

زیباترین لحظه ها شانسی نیستند،بلکه بدست خود ما ساخته می‌شوند...
مادرمنم سر اشپزی با من از این کارا داشت ، تعجبم میگیره از این حجم شباهت این مدل مادرا،اگه تو مدرسه ی ...

منم فک میکرذم فقط این گوه بوده تا دیدم اینجا چیزایی میگن ک علنا خودم تجربه کردم

میدونی یه تیپ شخصیتن ولی موندم نطفشون چجوری اینجور گوه شده

این نمیذاشت من آشپزی کنم چون میدونست همه جی خیلیی خوب بلدم ولی خودش هیچی بلد نیست و میدید هربار چجور همه انگشت ب دهن موندن از دست‌پخت درحالی ک این هنش میگفت این کار نمیکنه هیچی بلد نیست ب هرکی بدیم پسش میده اینو سگم نمیگیره باید بندازیم دید همه حرفاش وارونه برام تعبیر شد الان همش میگه تو اینجا دست ب هیچی نمیزدی تو خونه شوهرت عین سگ کار میکنی 

حالا میدونه اصلا اینجور نیست من هنگیدم 

منم دیگه همش میگفتم خونه خودم هروقت دلم بخواد کار میکنم شوهرم نمیذاره کار کنم دیگه کار هم میکرذم نمیگفتم چون همش میخواست حتی از خوبیها بدی در بیاره علیهم

راستی اینم بگم اینا با خودشون فک میکنن ما توهم زدیم اونا اصلا بد نبودن و اینکارا و نکردن ما مشکل روانی داریم چون همش بهم همینو میگفت در مقابل گله کردنم و منو روانی و متوهم جلوه میداد خودشم با تعجب نگام میکرد😂😂😂

دقیقا این جوری منو میزد ک تو کل فامیل حتی فامیل های دور تا آشناها تا میبینن میگن وای یبار مامانت این ...

نه عزیزم اشکال نداره ،مطمئن باش تو این تاپیک همیشه گوش شنوایی وجود داره که به حرفات بدون قضاوت گوش بده 

زیباترین لحظه ها شانسی نیستند،بلکه بدست خود ما ساخته می‌شوند...
مادرمنم قبل دوسالگی ام با پدرم اختلاف داشت و خونه مادربزرگم هم خودش و عزیز و خاله ام هم میگفتن شرایط ...

الهییی میفهممت 

من اینقدر پوست کلفت شدم ک نگو همش میگم خدایا مگه ی بچه چ صبر و قدرتی داره ک دووم بیاره

یادمه عین وحشی ها حمله می‌کرد ب بابام جلو ما نیزدش همه وسیله هارو میشموند جلوم تازه ی دوره توهم زده بود ک بابام بهش خیانت میکنه از عمد ک منو بریزه بهم منم تو اووج بلوغ میومد هی جلوم خود زنی می‌کرد خودت میدونی یه نفر تورو بزنه خیلی راحت تره برات فشار روانی‌ تا خوشو بزنه علنا انگار شکنجه روحانیت میکنه هرجی میگفتم برو بیرون از اتاقم همش حمله می‌کرد وایی ببین اختلال جنسی هم داشت تازه همش میخواست با من بره حموم من دبیرستان بودم چون نمیذاشتم بیاد تو حموم ببینم بهم عنگ بد کاره میزد

ارسال نظر شما


نظر خود را وارد نمایید ...

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792