2777
2789
عنوان

پیامدها و راهکارهای زندگی با مادر خودشیفته و آزارگر

| مشاهده متن کامل بحث + 4213 بازدید | 207 پست
نه عزیزم ایراد نداره هرجا هستی امیدوارم حالت خوب باشه.اگه گروهی هم بود که درددل هارو میشد اونجا گفت ...

آره واقعا.. بطور طبیعی تو ذهن هر بچه ای جایگاه والدین خدشه ناپذیره و والدین نرمال هم با وجود کاستی هایی که هر انسانی مطمئنا داره، همیشه خیرخواهانه و فداکارانه با بچه هاشون رفتار میکنن. بنابراین کاملا بدیهیه که ذهن افراد عادی نتونه چنین ناهنجاریی رو هضم و درک کنه... اینجاست که حرف زدن ماها با هم به چیزی فراتر از درد و دل کردن صرف تبدیل میشه، در واقع بازگو کردن این تراژدی ناهنجار پیش کسی که بتونه درکش کنه برای حفظ کردن باقی مونده سلامت روانمون حیاتیه.

اگه باهاش مخالفت کنم روزگارمو سیاه میکنه ، دلم داره میترکه،من حتی یه آدم یه آدم هم تو زندگیم ندارم ب ...



من هم بابام همینطوره طرفه مامانمه و تحت کنترل اون کاملا. مامانمم کاملا خودشیفته ست نه تنها نقش حامی نداره منتظر فرصته تا برام حاشیه درست کنه

من دو سال تمام بیهوده یه مسیر طولانی رو برای درمان حضوری پسرم می‌رفتم که بی نتیجه بود.😔 الان  19 جلسه گفتاردرمانی آنلاین داشتیم و خودم تمرین میگیرم و کار میکنم. خدارو شکر امیرعلی پیشرفت زیادی داشته 😘

اگه نگران رشد فرزندتون هستین خانه رشد  عالیه. صد تا درمانگر تخصصی داره و برای هر مشکلی اقای خلیلی بهترین درمانگر رو براتون معرفی میکنن من از طریق این لینک مشاوره رایگان گرفتم، امیدوارم به درد شما هم بخوره

آره واقعا.. بطور طبیعی تو ذهن هر بچه ای جایگاه والدین خدشه ناپذیره و والدین نرمال هم با وجود کاستی ه ...

یکی از بدترین دردهاست مثل سرطان میمونه و فقط هم خودت میفهمی چیه ادمای اطرافت نه تنها درک نمیکنن اصلا باورشون نمیشه که مادر که منبع آرامش باید باشه چطور میتونه خودشیفته باشه.مادر هم خونی که مثل  یه نامادری عه بدجنسه.

سلام کارلوتا جان ببخشید که یه مدت نبودم. اتفاقای زیادی افتاده... اول بگم که به مشاور جدید مراجعه کر ...

سلام دوست عزیز

خوشحالم که یه مشاور خوب پیدا کردی، نکاتی که گفتی همگی درست هستند. به خصوص دومی من متاسفانه دچار نشخوارای فکری خیلی خیلی شدیدی راجع بهش می شدم البته با مشاوره و مطالعه تلاشای زیاد خودم تا حدی کمتر شده امیدوارم شما دچار این درد نشید. اون موردی که در مورد بازی کردن گفتید هم خوبه ولی به نظرم بهتره تا جایی باشه که این تضاد خودتون رو اذیت نکنه و خود واقعی تون رو گم نکنید البته در این مورد با همون روانشناس جلو برید بهتره. کلا رابطه ی دوری و دوستی به قول معروف. و دقیقا هیییییییییچ انتظاری از یک خودشیفته نداشته باشید و فقط روی خودتون از همه ی جوانب کار کنید از نظر روانی، مالی ، روابط اجتماعی و دوست یابی رابطه با همسر و.... و هر چیز دیگه که فکر می کنید به قوی تر و بهتر شدن شما کمک می کنه.

براتون حال خوب رو آرزو می کنم.

ممنونم که تجربه خودتون از مشاور رو شرح دادید، واقعا کمک کننده بود. حس میکنم حرف زدن با یه آدم عاقل، ...

سلام دوست عزیز 

یه خانومی هست توی یوتیوب و اینستا یه جور مربی هستن که به طور تخصصی در مورد تروما باند و احیا بعد از خروج از رابطه با خودشیفته صحبت می کنن. اسم شون هست الهام بیژند. به نظرم خیلی جالب و باجزئیات و دقیقه و مطالب هم به روز و جدید هستن به شما پیشنهاد می کنم ایشون رو دنبال کنید.


دوستان لطفا منم تو جمعتون بپذیرید من حالم بینهایت داغونه یه دختر ۲۴ ساله که هیچوقت مادرم حمایتم نکرد واسه خواسته هام و همیشه مانعم شد الان هیچیی ندارم نه کار ن استقلال مالی هیچی و از همه بدتر خاطراتی از نوجوونیم ک به بیرحمانه ترین شکل ممکن شکنجه روانیم میداد و مقابله ب مثل با من میکرد هرچقد کوتاه میومدم و هرچقد هر کاری میکردم ک راضیش کنم روز ب روز ازم ناراضی تر بود تا زمانی ک شبیه خواسته هاش بودم بهم محبت میکرد ب محض سرپیچی گلوله بارون میشدم از سمتش عین برده ها همه چیزمو همه چیزمو از استایل گرفته تا ورزش تا رشته دانشگاهیمو انتخاب میکرد با زور و جبر و هرچقد دختر خوبی براش بودم ب چشمش نمیومد هیچوقت نتونستم حرف بزنم باهاش ک ببینه چقد ضربه بهم زده چون ب محض انتقاد ازش انچنان دعوا بالا میگرف که فقط باید سکوت میکردم یا گریه که تمومش کنه حالا ازم یه ادم بی عرضه تو سری خور که از حقش نمیتونه دفاع کنه ساخته هیچ دوستی ندارم از حقم نمیتونم دفاع کنم از ادما میترسم شغل ندارم و از همه بدتر افسردگی دارم که نمیتونم واسه چیزی و یا خواسته هام بجنگم ، دقیقا عین یه گل نوشکفته بودم که انچنان بهم ضربه زد که پژمرده شدم  چون هم بی نهایت درسام خوب بودن هم پر از انگیزه و هدف و ارزو و امید بودم انقد دلم پره  ک هرچی بگم کمه هر موقع کمک میخواست هر موقع محتاج حمایت و دلداری بود من حاضر بودم  بیشتر من مادری واسش کردم تا اون اما ب محض گیر افتادن تو منجلاب های زندگیم خودشوو کاملاااا کنار میکشید عملا تو سختیا تنهام ازش بی نهایت خشم دارم ولی جرعت ابرازشو ندارم ، منو حتی جوری بار اورد ک من نمیتونم ابراز احساسات و هیجانات کنم تو اجتماع یا حتی جلو نزدیکترین ادمام ...

 
دوستان لطفا منم تو جمعتون بپذیرید من حالم بینهایت داغونه یه دختر ۲۴ ساله که هیچوقت مادرم حمایتم نکرد ...

سلام دوست عزیز به جمع ما خوش اومدی

داستان شما خیلی شبیه داستان منه با یک تفاوت و اون اینه که شما تو سن پایین تری نسبت به من متوجه رابطه ی ناسالم با مادرتون شدین و این امتیاز بزرگ و مهمی هست. چون سالهای کمتری رو از جوونی تون رو تحت سلطه ی مادرتون از دست می دید. 

دوست عزیز اگر احتیاج به کمک و مشاوره دارید حتما کمک بگیرید اگر به هر علتی دسترسی به روانشناس و مشاور ندارید به شما مطالعه ی کتاب هایی در این مورد رو پیشنهاد می کنم مثلا کتاب روان شناسی عزت نفس نوشته ی ناتانائیل برندن شروع خوبیه بعد کتاب آیا به اندازه ی کافی خوب خواهم بود؟ که در مورد دختران مادران خودشیفته هست. برای شروع این دوتا کتاب عالیه . سعی کنید چند روش مدیتیشن و تمدد اعصاب رو یاد بگیرید. 

حتما دنبال شغل بگردید تا ساعتای کمتری در خونه با مادرتون باشید. ما رو همراهی کنید و آدمای شبیه خودتون پیدا کنید تا درد دل و صحبت کنید. دست از راضی کردن مادر بردارید. متاسفم که میگم ولی احتمالا مادر شما هرگز از شما راضی نمیشه. بعضی موقع ها خودتون رو در برابرش مثل یه تیکه سنگ بی تفاوت نشون بدید و هنگامی که تنش بالا می ره محل رو ترک کنید. مثلا برید پارک مرکز خرید و .... خلاصه خونه نمونید. حتما حتما حتما دوست پیدا کنید. و با افرادی که با مادرتون صمیمی هستند زیاد صمیمی نشید. روی احساس گناه و کافی نبودن کار کنید. 

سلام دوست عزیز  یه خانومی هست توی یوتیوب و اینستا یه جور مربی هستن که به طور تخصصی در مورد ترو ...

سلام کارلوتا جان، حتما بهش سر می زنم. از هر چیزی که حتی یه قدم به آرامش نزدیکم کنه استقبال می کنم. خیلی ازت ممنونم...🌷

دوستان لطفا منم تو جمعتون بپذیرید من حالم بینهایت داغونه یه دختر ۲۴ ساله که هیچوقت مادرم حمایتم نکرد ...[/QUOTE]

[QUOTE=327797804]دوستان لطفا منم تو جمعتون بپذیرید من حالم بینهایت داغونه یه دختر ۲۴ ساله که هیچوقت مادرم حمایتم نکرد ...

سلام @artemisgirl‍ عزیز. منم به نوبه خودم بهت خوشامد میگم. دیدی بعضی وقتا استشمام یه رایحه، شنیدن یه صدا، دیدن یه صحنه یا هر چیز دیگه ای که شاید برای دیگران معنای خاصی نداشته باشه، چطور پرتابمون میکنه به عمق خاطرات دور گذشته؟ عزیزم، با خوندن سرگذشتت اشک ریختم، به گذشته پرت شدم و همه چیز یه بار دیگه اومد جلوی چشمم: مادری که بی نهایت برام عزیز بود، ولی هر کاری میکردم ازم راضی نمیشد، مادری که کودکیم رو وقف مادری کردن برای خودش و بچه های دیگش کردم، مادری که هرگز جرات نداشتم حرفامو باهاش بزنم و حتی از شنیدن صداش وحشت داشتم، مادری که از علاقه و احتیاج من به خودش نهایت سو استفاده رو میکرد و منو مثل یه حیوون دست آموز رام و سر به زیر خودش کرد، مادری که جرات ابراز وجود رو ازم گرفت و درست مثل یه زباله باهام رفتار کرد، مادری که همیشه آشکارا منو مقصر تمام مشکلات ریز و درشت زندگی زناشویی، مالی، ارتباطی و ... خودش قلمداد میکرد و روزی هزار بار با بدترین لحن بهم یادآوری میکرد که همه مشکلات جهان تقصیر منه، مادری که از به کار بردن رکیک ترین کلمات نسبت به دختر خودش شرم نمیکرد، مادری که بار مشکلات خودشو رو شونه های کوچک و ضعیف من میگذاشت، اما هرگز تو مشکلاتم کمکی نمی کرد، کمک پیش کش، می نشست یه گوشه و با لذت به دست و پا زدنم زیر بار درد نگاه می کرد و انگار با هر قطره اشکم شاداب تر و شکفته تر میشد...
عزیزم، بدون که تو تنها نیستی، مطمئنم که همه بچه های اینجا با خوندن سرگذشتت پرت شدن به گذشته، گذشته ای که هنوز و تا زنده هستیم ادامه پیدا خواهد کرد... میخوام بگم ما دردت رو با تمام وجود درک میکنیم. شاید آدم به حکم ژنتیک و جغرافیای مکانی به هر حال با یک سری افراد در ارتباط نزدیک باشه، ولی گاهی یه درد مشترک میتونه چنان دلای آدما رو به هم گره بزنه که هیچ پیوندی به گرد پاشم نرسه. این دردم از اون درداست.
عزیزم، کارلوتا جان و m_2020 عزیز از با تجربه های این تاپیک هستن. راهنمایی های کارلوتا به حق درست و بجا بود. شاید الان حال و روزت اونقدری رو به راه نباشه که بتونی حتی یه نقطه روشن در آینده خودت تصور کنی، اما عزیزم، همین که اینجا اومدی یعنی هنوز امیدی، هر چند کوچک و کم نور در وجودت هست. همه ما با تجربه هایی مشابه خودت اینجا جمع شدیم تا حتی شده در حد گوش کردن و همدلی، به هم کمک کنیم. اینجا تجربه هامون رو از دست و پنجه نرم کردن با این مشکل پیچیده به اشتراک میذاریم و از راهکارهامون میگیم. حرفا و راهنمایی های بچه های اینجا واقعا با ارزشه، چون این عزیزان مثل بقیه نیستن که بیرون گود نشسته باشن، هر چی میگن رو با گوشت و خون زندگی کردن. پس اگه بقیه تونستن قدمی در جهت بهتر شدن حال و روزشون بردارن تو هم حتما میتونی...
با ما همراه باش، سعی کن هر وقت فرصت کردی صفحات دیگه تاپیک رو بخونی، بیشتر از خودت بگو، تا به حال چه راهکارایی داشتی؟ به نظر خودت چه قدمهایی میتونی تو این شرایط برداری؟

دوستان لطفا منم تو جمعتون بپذیرید من حالم بینهایت داغونه یه دختر ۲۴ ساله که هیچوقت مادرم حمایتم نکرد ...

سلام عزیزم تو تنها نیستی حرف بزن درددل کن من هستم همیشه میتونی رو کمکم حساب کنی اگه کاری ازم ساخته ست باید انتظاراتتو قطع کنی ازش چون که تغییر نمیکنه و فقط خودت ازار میبینی از این قضیه تا میتونی با سیاست حق خودت رو ازش بگیر . چون مستقیما حرف زدن باهاشون فایده نداره و به خودشون نمیگیرن غیرمستقیم حرف هات رو بزن بهش و باطعنه بهش بگو حرفاتو مثلا اینکه بگو من با فلانی صحبت کردم از ادم یه انتظارایی داره ها مگه من بدنیا اومدم انتظارات دیگران رو براورده کنم؟چیزایی که در مورد اونه و میخوای تلنگر بخوره رو در قالب مکالمه با یه شخص دیگه بهش بگو مثلا گوشی بگیر دستت که مثلا داری با دوستت صحبت میکنی حرفایی که میخوای به مامانت بزنی رو به اون بگو جوری که مادرت هم بشنوه و کلا ادم کم رویی نباش به هیچ وجه جلوش و خودت رو پررو نشون بده هرچند هم نتونی ولی تمرین کن که تو ظاهر خودتو پررو نشون بدی اوایلش شاید دعوا باشه ولی به مرور دیگه به چشم یه ابزار تو سری خور نمیتونه بهت نگاه کنه و میفهمه که ضعیف نیستی تا بتونه تورو تحت سلطه ی خودش دربیاره و اصلا نترس ازش و احساس ضعف نشون نده و وانمود کن قوی ای

@کارلوتا     @m_2020    دوستان لطفا زندگی منم بخونید شاید بتونید کمکم کنید&n ...

یا یه سری مطلب یا عنوان که  خوندنش راحت باشه چاپ کن در مورد خودشیفتگی بذار تو خونه تو دسترسشون باشه که بخونن در مورد اختلال خودشون تغییر هم نکنن  حداقل خوبی این کار اینه که میدونن بقیه دستشون رو خوندن و با ترفنداشون اشناعن اینطوری دیگه اون رفتارها رو روت پیاده نمیکنن و اذیتشون کمتر میشه و میدونن ک تو یا بقیه خر نیستین و اون هان که مشکل دارن

سلام دوستان

نمی دونم هنوز کسی اینجا میاد یا نه، ولی این روزا خیلی دلم گرفته. بچه ها من بعد از اینکه رفت و آمدم رو با اون زن قطع کردم، همه ارتباطاتم با اعضای خانوادم از دست دادم. دیگه مدتهاست هیچ کدوم رو ندیدم. حتی برای عروسی خواهرم نرفتم و همسرش رو هم ندیدم. خیلی دلم تنگ میشه، ولی نمیذارم احساسات دوباره منو برگردونه جای اول. من می دونم و مطمئنم کار درستی کردم و راهی جز این برام نمومده بود و این درست ترین کار تمام زندگیم بود. اما چند تا نکته هست که آزارم میده. اگر شما تجربه ای در این رابطه دارید ممنون میشم کمکم کنید: 

۱-همسرم از وقتی فهمیده اینقد تنها هستم خیلی سوئ استفاده میکنه. هر چند آزار و اذیتای اونو به آزار و اذیتای اون زن ترجیح میدم

۲-گاهی وقتا دلتنگی و نگرانی برای خواهر کوچکم خیلی اذیتم میکنه. نمی دونم آیا این احساس بلاخره کمرنگ میشه؟ میشه یه روز بیاد که دیگه زیاد برام مهم نباشه؟

۳-خانواده شوهرم خیلی سین جیم میکنن که رفتی خونتون؟ نرفتی؟ چرا نرفتی؟ برو! این حالمو خیلی بد میکنه، دلم نمیخواد براشون توضیح بدم، چون فایده ای هم نداره. اون زن نقشش رو جلوی دیگران خوب بازی کرده. تازه حتی اگه اینم‌ نبود شما بهتر از هر کسی می دونید که هیشکی حرفای ما رو باور نمیکنه و توضیح دادنش تف سر بالاست و فقط مایه آبروریزی بیشتر. ‌


سلام دوستاننمی دونم هنوز کسی اینجا میاد یا نه، ولی این روزا خیلی دلم گرفته. بچه ها من بعد از اینکه ر ...

سلام،

ممنونم بابت تاپیک خوبی که زدی،

تاپیکامو ببینی منم همچین پدر مادری دارم،

امیدوارم همسرت یا خانوادش مادرتون رو بشناسن و شما برای یک عمر راحت بشین،

همسر من هم هر ازگاه اشاره میکردن که من زیاد تند میرم و باید با خانوادم نرمش ب خرج بدم ولی خدا لطف کرد و شرایطی پیش اومد که بعد اون دلش برام میسوزه و درکم میکنه،

شما دختر محکمی هستی به خودت امید بده،روحیه بده، قطعا همه چی خوب میشه،

خوشحال باش که خیلی زود متوجه شرایط شدی و نخواستی عمرت تباه بشه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   nazi09  |  9 ساعت پیش
توسط   domino18  |  8 ساعت پیش