و چرا ناراحتی که داری جدا میشی
چرا داری از یه گراز جدا میشی
بجای شادی ناراحتی
آخه مردی که تو مریضی ولت کرد
مردی که بچه ننه و دهن بینه
چه خوبی ای داره که تو هنوزم به فکر برگشتن وساختن زندگی هستی
می بینی که رفته پی زن بازی و زبونب هم بهت گفت که تورو نمیخواد
تو چرا اونو میخوای
به چه علت؟؟؟؟؟
آخه من چقدر احمقم ای خداوند بزرگ
چرا مهر این مرد از دلم‌بیرون نمیره
خب به ما ام بگو به چیش دل خوش کردی؟شیرینی پخش کن بابت جداییت
زن احمق به چی شوهرت دلت خوشه؟؟؟
زن ها اکثرا همینن به جا اینکه عقلشون کار کنه احساسشون کار میکنه
منم نمی تونم اصلا خیلی دوسش دارم خاک تو سرم
صبر کن یه مقدار بگذره میفهمی
کفش تنگ هرجی هم قشنگ باشه باید انداخت دور
حق داری چون دل آدم دست خودش نیس ولی باید با عقلت تصمیم گیری کنی و پا رو دلت بزاری
از قدیم گفتن دندون خراب رو باید کند انداخت دور
دوسش نداری
مگه میشه همچین مردی رو دوست داشت؟!
وابستشی اونم یه مدت بگذره برات عادی میشه
حتما با زبون خامت میکرده
چیزی نیست طبیعیه وابستگی داری و تنهایی همین وگرنه اگه دورت و شلوغ کنی هر روز تفریح مهمونی سرکار بری با دوستات باشی و یه مقدار زمان بگذره حل میشه همه اینها
چند سالته عزیزم
احساس میکنم شما بیشتر از بعد طلاقت میترسی
جدا شو برو خوش باش، به خاطر وابستگیه
اگه بچه نداری البته
دست راستت رو سر ما
احمق نیستی آدم به چهار تا تیر و تخته ی خونش عادت میکنه به مبل و فرش و یخچال و...از دستشون بده ناراحت میشه.این که یه آدم بوده روزای خوش با هم داشتین خاطرات مشترک خوب با هم داشتین.احساست کاملا منطقی و قابل درکه.
