سلام دوستان بعد اون اتفاق که واسم افتاد و خیلیاتون میدونید همش به مرگ فکر میکنم.....اینکه واسه اون دنیام چیکار کردم؟؟؟؟ همه ی ما اومدیم یه امتحان بدیم و بریم پیش خدا..... شما واسه اون دنیاتون چیکارا کردین؟؟؟؟؟
کدوم اتفاق؟من نمیدونم
خیییییلی فکر میکنم و اینکه واقعا دست خالیم هیچی ندارم واقعا شرمنده م، شرمنده خوبیهایی ک خدا در حقم کرده و من تشکر نکردم 
دقیقا مامان آینده واقعا همینه!!! من این جمله ی حضرت علی رو خیلی دوست دارم میگه برای دنیات طوری زندگی کن که انگار تا ابد زنده ای برای آخرتت طوری زندگی کن که انگار همین فردا قراره بمیری
تو تاپیک های قبلیم هست رفتن همسرم پیش خدا....با یه تصادف...فردا میشه دوماه
من بعد تولد دخترم.خیلی به مرگ فک میکنم.نسبت به قبلش خیلی خاب مردن و دفن شدن میبینم.آخر شبا همش فک میکنم با خودم میگم این همه واسه آینده تلاش میکنی آخرش میری تو یه وجب جا...افسردگی ندارماااا ولی خب دیگه...از حق الله نمیترسم چون خودش می بخشه.از حق الناس وحشت دارم..
خیلی خیلی خیلی فکر میکنم همش منتظر مرگ خودم و عزیزام هستم هر چی میشه میگم این کارو نکنم میمیرم اینجوری شه میمیرم
همسرت فوت شده عزیزم؟ متاسفم گلم، روحشون شادباشه و خدا رحمتشون کنه، چند سالشون بود؟ شما چند سالته؟ بچه داری؟
به این حس رسیدم که چیزایی که ادما درگیرشن واقعا چیزلی بیخودی هست.... فقط از اون دنیا دور میکنه......
وای خدای من. خیلی بهت تسلیت میگم عزیزم. خوب بعد مرگ عزیزان این طبیعی تا مدتی آدم فکرش مشغوله مرگ و وحشت داره از اون
زیاد فکر نمیکنم. تنها مرگ است که دروغ نمیگوید. ( صادق هدایت )
منم زیاد فکر میکنم از خداخواستم فقط عروسیه بچه هامو ببینم دیگه اماده ام ولی میدونم هیچی طبق خواسته من نیست ولی دوست ندارم بچه هام بی مادر بزرگ بشن
بله رفتن پیش خدا 27 سالشون بود...من 25 ....نه بچه نداشتیم...دوسال نشد که ازدواج کرده بودیم....لعنت به این سال 95
خدا همه رفتگان رو بیامرزه بخصوص همسر شما رو. عاقبت هممون همینه،مرگ حقه. فقط خدا کنه مرگمون آسون باشه
منم از بعد فوت بابام اینجوری شدم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
5 ثانیه پیش
5 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز