خدا خودش رحم کرده خدا رو شکر که بهتره
منم ی سالی موقع خونه تکونی دخترم ی عالمه خودکار و مداد رنگی دستش بود
رفت روی میز یهو لیز خورد افتاد زمین
همون لحظه تو شهر خودمون بردم عکس گرفتم
دیدم بازم بی قراری می کنه دلم آشوب بود که دستش همون جوری کج نمونه
دیگه رفتیم مرکز استان
دکتر گرفت دستش قشنگ تکون داد بازی ش داد
گفت این خوبه خدا رو شکر می ترسه
اینقد آروم شدم که نگو