بچه ها
ی موضوعی برام پیش اومده هر روز واقعا اذیتم میکنه
و استرس روزانه رو دارم
گفتم باهاتون درد دل کنم و هم راهنماییم کنید
من مجردی مرکز استان زندگی میکنم و خانواده مون دو ساعت تا مرکز استان فاصله دارن
ی داداش کوچک دارم ب اسم کار میاد پیش من میمونه در واقع کار درست حسابی هم نداره.
عصر ک میره شب ب زور تماس بیارمش خونه ینی اگه چند دفعه تماس نگیرم ۱۲شب میاد خونه
اصلا نمیفهممم چ کار میکنه ب اسم مشاور املاک میره
آخه کدوم املاکی تااون موقع شب بازه ؟
ینی تا این دیر میکنه من از استرس حالت تهوع میگیرم
بعضی وقتا مث امشب گوشیش خاموشه چندین ساعت
اصلا نمیدونم چ کار کنم کجا پیداش کنم تو این شهر بزرگ
بارها بهش مستقیم گفتم تورو خدا نیا پیش من ،نمیتونم مسولیتت رو قبول میکنه ولی باز نمیمونه میاد منم خواهرم نمیتونم در روش باز نکنم میگم ب من پناه آورده کسی تو این شهر نداره
بارها باهاش اتمام حجت کردم
بارها ب خانواده ام گفتم نیاد
اونام میگن از ما فرار میکنه میاد
دیگه امشب بابام از بس عصبی شده نفرین میکنه در خالی ک هیچ وقت صداش در نمیاد
واقعا تحمل این حجم از استرس ندارم
خودم تازه عمل کردم استرس روند درمانمو کند میکنه باید آروم بشم
ب خاطر استریو دارو میخورم
اینام بیشتر اذیتم میکننن
میدونم خدا نکرده زبونم لال اتفاقی براش بیفته اولین نفر مامانم منو رسوا میکنه تو رفتی سرکار اونم اومده پیشت (از اون دسته مامانایی ک زبونش نیش داره و با کلمات نابودت میکنه)
وقتی چهار ساعت گوشیش خاموشه
هر لحظه ی فکری ب ذهنم میاد نکنه تصادف کرده نکنه دزدیدنش ،این روزا اینقد اتفاق دروبرم افتاده
بعضی وقتا میشینم گریه میکنم