سلام عزیزم خدا صبر جمیل عنایت کنه والا😅
مریض داری هیچی ولی مهمانداری از آدمهای که دوس نداری و ازشون بدی دیوی خیلی سخته
شما فقط به این نیت که محض رضای خدا و مادرشوهرتون اینکارو میکنید تحملت رو زیاد کن عزیزدلم
یه مدت بیخیال و ریلکس باش خیلی هم تحویلشون نگیر
ولی به جاش به مادرشوهر حسابی برس
انشالله اجرت باتمام حسین
منم یه مدت به دلایلی مادرشوهر و پدرشوهر مریضم اومدن پیشمون که قدمشون روی چشمم ولی جاریم با بچه هاش که شوهرش کارش اقماری بود هم باهاشون مونده بود واقعا نمیدونستم اینو دیگه کجای دلم بزارم
و همینطور صبح تا شب دخترا و دامادا پسرا و عروسها میومدن و میرفتن
شوهرم هم باز کارش اقماری بود من می موندم و اونا
نه میشد جایی برم نه میشد اعتراضی بکنم بالاخره یه مدتی بود و قرار نبود همیشگی باشه
الان خیلی خداروشکر میکنم که تحمل کردم و ترشرویی نکردم چون واقعا اگه کوچکترین بی احترامی میشد دیگه فراموش نمیشد
ولی خداییش جاری با بچه هاش وحشتناک روی اعصابم بودن خونش طبقه بالای مادرشوهرم اینا بود اونا که اومدن اینم پاشد اومد و موند خونمون که موووووند
میگفت من تنها میترسم تو خونم باشم 😬😬😬
خب لامصب برو خونه بابات🥴🥴🥴
جالب اینجاست که من میرفتم سرکار بهم میگفت از شب قبلش برامون نهار درست کن برو
اینجا دیگه جوش آوردم وحشتناک بهش گفتم نوکر بابام غلام سیاه خودتون یه چیزی درست کنید بخورید🤪🤪🤪😝