یه دردهایی هست تو دل آدم که نمیدونه کجا بیانش کنه.
تنها جایی که میتونم حرف دلمو بزنم اینجاست .
ممنون میشم راهنماییم کنید.
بیشتر از یه ساله که همسرم با خانوادش کات کرده،سر یه موضوع کاملن بی ارزش یعنی درواقع اونها دنبال بهونه بودن.
یکی از برادرهای همسرم سوپری داره سر خیابون، خودش و زنش اونجا کار میکنن .
وجاریم خیلی از این موضوع سو استفاده میکنه،
و یه طوری یاهمسرم وبچه ها رو نادیده میگیره یا بشون بی احترامی میکنه.
من که اصلن پامو اونجا نمیزارم ،وبارها سعی کردم به شوهرم بفهمونم که انقدر نره.
اما یه روز که همسرم نره برادرش شاکی میشه که نکنه میرید یه جا دیگه خرید میکنید ومیره تو قیافه.
وشوهرم هم احساس میکنم با خریدهاش داره به برادرش باج میده،چون تقریبا فقط با اون در ارتباطه.
طوری که من قهوه تو خونه آماده میکنم ولی میره اونجا میخوره
یا مثلن کیک پختم میگه من هوس کلوچه کردم.
خلاصه یه راهی پیدا میکنه که بره .
همه ی اینها به کنار،من وقتی میبینم داره بمون بی احترامی میشه خیلی جوش میارم.
جاریم به شدت دور برداشته و بی احترامی میکنه ،بش چن وقت پیش زنگ زدم جواب نداد،خواستم باهم بریم مراسم ختم ،
تو اون مراسم منو دید سلام نکرد.
بازم گفتم اوکی من دیگه بش سلام نمیکنم .
ولی تو روابط شوهرم با برادرش دخالت نکردم اصلن.
پریشب ،ماشین همسرم خراب شد وباید صبح زود ساعت ۵صبح با موتور میرفت ،بش گفتم اسنپ بگیر ،گفت نه موتور برادرم و برمی دارم.
پسرم و فرستاد که برو موتور واز زن عموت بگیر ،جاریم یه داد وفریاد راه انداخته
جلو مشتریا،پسرم با شرمندگی اومد ،اونجا دیگه من جوش آوردم.
این دوروزه عصبیم وبش میگم دیگه حق نداری پاتو تو مغازشون بزاری.
از یه طرف حس گناه حس عداب وجدان .
واقعن نمیدونم چکار کنم.