محی من از تو هم بدتر بودم
همون وام ازدواج هم باهاش عروسی گرفتیم 😂😂😂😂
یک ریال هم کمک نداشتیم و خدا شاهده نه پدرو مادر نه خواهر و برادر هیجکدووووووم کادو ندادن
این کادو ندادن خواهر برادرا خیلی عجیب بود همه هم دستشون به دهنشون می رسه هااااا
یعنی جشن نامزدی حتی تو بگو یه شیرینی بگیرن
یا شیرینی روز خواستگاری
اصلا و ابداااااا
جالب اینجاست که شوهرم یه مغازه داشت رهنی که اونموقه خیلی هم خوب بوده مادرش یک عاااااالمه طلا برا خودش و دخترش خزیده بود ازش
و جالبتر اینکه جاریم خودش تعریف میکنه که فلانی بانک مون بود پولاش تو کمد بود قفل هم نمیکرد میگفت هرچی لازم دارید بردارید 😬😬😬😬😬
میگفت ما حتی خرج مسافرت هامون هم شوهرت میداد چون شوهرش تازه سرکار رفته بود داشت خونه میساخت
اصلاااا هیچ کی هیچی نگه هاااااا مدیون میشید جام طلای این موضوع مال منه🤣🤣🤣🤣🤣
من عقد بودم میرفتم بیرون تشنه میشدم روم نمیشد بگم تشنمه
بعد جاریم که باهاشون زندگی میکرد زنگ میزد بهش میگفت یه کیلو پاستیل برام بخر🙄🙄🙄🙄
دهن من از تعجب باز مونده بودد تو بگوووو من چقد خل بودم که اعتراض نمیکردم خجالت میکشیدم 😅😅😅😅
جوری که بعد ازدواج یکی از دوستای شوهرم مدام بهم میگفت توروخدا جلوی شوهرت رو بگیررررر خانوادش بدبختش کردن
و امااااااااا شوهر من با دوستاش مسافرت میرفتن میگفت هیچکی دست بع جیب نشه همه مهمون من 🤕🤕🤕
اینها رو دوستش برام گفت من که نبودم اون موقع
خلااااااااصه شانس من بعد ازدواج همون مغازه ورشکست شد و منم ۸۰گرم طلا فروختم برای رهن مغازه ای که هیچ سودی برامون نداشت و کلی بدهی بالا آورد 🫥
ولی اصلاااا غصع شو نمیخورم گور بابای سود و ضرر و طلا
به قول مستقل هرچی دارم از خودم دارم و این خیلی لذت بخشه