نمیتونم خونم رو عوض کنم شرایطش رو ندارم
بعد جایی که هستم توش بزرگ شدم
خانوادم
خواهرام
برادرم
همه اونجاییم
و وابسته بهم
مشکلی باشون ندارم
یه صبح سر نزنم به مادرم
۱۱زنگ میزنه کجایی پس
مگه چقد زنده اییم که به دوری از هم بگذره
من ادم عاطفی هستم
خانواده همسرمم دوستدارم
خداییش هم خواهرای شوهر و مادرشوهرمم منتظر نمیمونن کسی کارشونو بکنه
خواهرشوهر ظرفو میکشه از دستم میگه من میشورم
با هم کنار اومدیم
حتی گاهی بزور خودم جم میکنم
مشکل من با وقتیه که اون جاریم هست
زورم میاد بشینه و کلاس بذاره و فکر کنه اسمون دهن باز کرده این افتاده ازون بالا
شاید حساس شدم بهش نمیدونم
ولی جاریای دیگه و خانواده همسرمم متوجه شدن
خواهرشوهر کوچیکه که واقعا بی حاشیه است میگفت مدل جدید عروس میاد فقط چشماش حرکت میکنه!!!
سعی میکنم یه حد وسطی بگیرم لاقل اگه نتونستم چیزی رو تغییر بدم