2777
2789

بچه ها من بیچارم هیچ چاره ای نمونده واسم بیست سالمه تو روستا زندگی میکنیم پدر و مادرم از اول ب قصد اینکه قرارع درس بخونه همه خاستگارارو رد کردن اصلا من نظر ندادم سه ساله پشت کنکورم هیچی قبول نمیشم توان درس خوندن ندارم امسالم معلوم نیس قبول بشم یا نه 

الان موندم واقعا عذاب قبرو دارم میکشم انگار 

از وقتی ۱۷یا ۱۸سالم شد این حس اومد تو سرم ک تو دیگه از سن ازدواجت گذشت 

همه هم سن هام ازدواج کردن من موندم فقط 

دیگه نمیتونم تحمل کنم می‌دونم دیگه ازدواج خوب قسمت من نمیشه هم اینکه اینجا روستاس دختر نمیتونه کار کنه آرزو ب دل پول و لباس و ... موندم دیگه دارم خفه میشم هر ثانیه ب خودکشی فک میکنم ولی خدا جرات کامل خودکشی کردنم بهم نمیده 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

تو بهترینی 

تو سنت کمه و موقعیت های بهتری داری 

تو حتی مواقع درس خوندن درگیر حرف مردمی که موفق نشدی 

تو همه چیزت عالیه حیف که دید مردم رو نسبت به خودت پذیرفتی 

حتما حتما حتما سعی کن بری دانشگاه حتمااااا 

اونجاها دیدت عوض میشه خواستگار ممکنه برات باشه ..


سلام 

برو پیش مشاور نداری آن لاین وقت بگیر

۱۴۸۰ صدای مشاور زنگ بزن صحبت کن

افسردگی شدیدت رو درمان کن

کاردرمنزل بگیر جواهر دوزی انجام بده

حتما نباید بری دانشگاه که

دوستانه به خانواده ات بگو که درس دوست نداری و برو یه حرفه یاد بگیر مثل جواهر دوزی خیاطی ارایشگری

انتخابت تو ازدواج عجولانه نباشه

ازدواج سالها زندگی زیر یه سقف با یه مرد با اخلاق و شخصبت متفاوته

چشم وهمچشمی نکن کاری بامردم نداشته باش

ازدواج درست داشتن مهمه نه به هرقیمتی ازدواج کردن 

سنت هم دیر نشده توتهران تا چهل و هشت سالگی ملت مجردند

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز