2777
2789
عنوان

زنداییام پدرمو درآوردن

511 بازدید | 23 پست

بخدا خسته شدم دیگه بخاطر اینکه ما یکم وضعمون بهتر از اوناس  و من هرچی تقریبا دلم میخاد دارم 

همش پشت سرم حرف میزنن و می‌دونم که از سوختنشونه و همش دنبال اینن یه حرفی از من و مامانم در بیارن تا عقدشونو خالی کنی بعد من کلا مامانم نمیزاره تنها جایی برم و این زنداییا هم هرروز خونه ی ماعن و یا ما پیششونیم چون بابازرگم همش دوس داره خانوادمون جمع باشه دور هم و از اونطرف مامانم همش بهم گیر میده با اینکه می‌دونه تقصیر اوناس همش میگه چرا این حرفو زدی چرا اون حرفو زدی شاید این رفتارشون بخاطر اون حرفیه که تو سه سال پیش زدی یعنی مخم داره میترکه 

نمیزاره مامانم که من نرم مهمونی و تو خونه تنها باشم همه جا مجبورم برم 

توروخدا بگید چیکار کنم همه جا پشت سرم میشنن حرف میزنن 

حالم ازشون بهم میخوره دیگه 

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

بنظرم زن داییات رو ول کن   بشین با مامانت مفصل صحبت کن و قانعش کن

... و امید سرمایه ی آدمیست🍃🌱                                     اندر دل من تویی نگارا🥰💍                                                   خدای مهربان من، بی صبرانه منتظر در آغوش کشیدن                 هدیه ی بهشتیت هستم نا امیدم نکن😍🙏                                  با احترام درخواست دوستی پذیرفته نمیشود.😊

ب تخمدونت بگیر با عرض پوزش 

زندایی ک هفت پشت غریبس من بابام موام میره بدمو پیش،بچه های خواهرش میگه 

بعد موقع بدبختی و گرفتاری مونا ب دادم برس

اگه تو بحث بامن کم اوردی حس سوختن شدیدی میکنی،دنبال پماد سوختگی نروو!!به جاش میتونی بری تو تاپیکام تجسس کنی از اونجا یه چیز بدرد بخور دربیاری وبکوبونی تو صورتم😃 من ناراحت نمیشم😎ولی سوختگی تو درمان میشه👏                                                                 خدایاااااابیا و خدایی کن به من ی شوهر پولداروو خوشتیپوو مهربون ک صاحب تالار بشه عطا کن🤲❤اینکه صاحب تالار باشه برام خیلی مهمه�😌

منم‌زنداییام همشون مضخرفن جز زن دایی بزرگم

که دایی ناتنیمم هست.زنش عشقه♥️♥️♥️و‌خودشم.

ولی دو‌تا دایی اصلیام زناشون خیلی اذیتت کنن

میومدن خونه مادربزرگم همش اذیت میکردن

مسخره میکردن ما هم دمشونو قیچی کردیم دیگه نمیام خداو شکرررر

هممونم هر هفته دور هم جمیم خیلی ام خوش میگذره

من از پایان خود آگاهم زنده باد تمام اشتباهات من✌🏻

مهمونی که میری باهاشون سر سنگین باش خیلی صمیمی نشو و صحبت نکن یا وقتی میان خونتون خودتو مشغول کاری بکن که زیاد کنارشون نباشی و باهاشون صحبت نکنی. مردم کمتر از سکوت داستان میسازن.

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

چرا واقعا

saramir9786 | 1 دقیقه پیش

مشاوره

sisi71س | 1 دقیقه پیش
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   دخترپاییزی8608  |  2 ساعت پیش
توسط   مهدیهامو  |  4 ساعت پیش