2777
2789
عنوان

کمک به یک پدر برای ترخیص مادر و نوزادش

| مشاهده متن کامل بحث + 24 بازدید | 33 پست
بچه ها نمیدونم کیا این پیام میخونن تو ایام فاطمیه ما ختم حشر برداشتیم چند نفر کم دارم میشه بانی خیر بشینhttp://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1281922&T=%DA%A9%D8%B1%DB%8C%D9%85_%D8%A7%D9%87%D9%84_%D8%A8%DB%8C%D8%AA%D8%AF%D8%B3%D8%AA_%D8%AE%D8%A7%D9%84%DB%8C_%D8%AF%D9%84%DB%8C_%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA%D9%87_%D8%A8%DB%8C%D8%A7_&PageNumber=1
یا کریم اهل بیت صاحب رزقی و جودت بی کران ریزه خوار سفره ات هر انس و جان آن قدر بخشنده ای محبوب من بر سر خوان تو حاتم میهمان
دوست عزیزم..من پزشک نیستم..ولی راجع به اون بخیه که الان گفتی...من هروقت میخوام راجع به کسی چیزی بگم..این متن یادم میاد! ما به چشم خودمون تا چیزی رو ندیدیم..نباید قضاوت کنیم.و مهمتر اینکه جمع نبندیم!پزشک هایی تو شهرم هستن که بدون ویزیت کار میکنن... حسام الدین آشنا «مشاور رییس‌جمهور» در صفحه شخصی خود در فیس بوک نوشته است: حدود 20 سال پیش منزل ما خیابان 17 شهریور بود و ما برای نماز خواندن و مراسم عزاداری و جشنهای مذهبی به مسجدی که نزدیک منزلمان بود می رفتیم. پیشنماز مسجد حاج آقایی بود بنام شیخ هادی که امور مسجد از قبیل نماز جماعت، مراسم شبهای قدر، نماز عید و جشن نیمه شعبان را برگزار می کرد. اگر کسی می خواست دخترش را شوهر بدهد و یا برای پسرش زن بگیرد با شیخ هادی مشورت می کرد و در آخر هم شیخ خطبه عقد را جاری میکرد. اگر کسی در محله فوت میکرد شیخ هادی برای او نماز میت می خواند و کارهای بسیاردیگر ... یک روز من برای خواندن نماز مغرب و عشاء راهی مسجد شدم و برای گرفتن وضو به طبقه پائین که وضوخانه در آنجا واقع بود رفتم ، منتظر خالی شدن دستشویی بودم که در یکی از دستشوییها باز شد و شیخ هادی از آن بیرون آمد. با هم سلام و علیک کردیم و شیخ بدون اینکه وضو بگیرد دستشویی را ترک کرد. من که بسیار تعجب کرده بودم به دنبال شیخ راهی شدم که ببینم کجا وضو میگیرد. با کمال شگفتی دیدم شیخ هادی بدون گرفتن وضو وارد محراب شد و یکسره بعد از اذان و اقامه، نماز را شروع کرد و مردم هم به شیخ اقتداء کردند. من که کاملا گیج شده بودم سریعا به حاج علی که سالهای زیادی با هم همسایه بودیم گفتم: حاجی، شیخ هادی وضو ندارد، خودم دیدم از دستشویی اومد بیرون ولی وضو نگرفت. حاج علی که به من اعتماد کامل داشت با تعجب گفت خیلی خوب فرادا می خوانیم . این ماجرا بین متدینین پیچید. من و دوستانم برای رضای خدا، همه را از وضو نداشتن شیخ هادی آگاه کردیم و مردم کم کم از دور شیخ متفرّق شدند تا جائیکه بعد از چند روز خانواده او هم فهمیدند. زن شیخ قهر کرد و به خانه پدرش رفت، بچه های شیخ هم برای این آبروریزی، پدر را ترک کردند . دیگر همه جا صحبت از مشکوک بودن شیخ هادی بود. آیا اصلا مسلمان است؟ آیا جاسوس است ؟ و آیا آیا آیا ... شیخ بعد از مدتی محله ی ما را ترک کرد و دیگر خبری از او نبود. ما هم بهمراه دوستان و متدینین خوشحال از این پیروزی، در پوست خود نمی گنجیدیم. بعد از مدتی هم از حوزه علمیه یک طلبه ی جوانی را فرستادند و اوضاع به حالت عادی برگشت. دو سال بعد از این ماجرا، من به اتفاق همسرم به عمره مشرف شدیم. در مکه بیمار شدم. بعد از بازگشت، به پزشک مراجعه کردم و دکتر پس از معاینه مقداری قرص و آمپول برایم تجویز کرد. روز بعد وقتی می خواستم برای نماز به مسجد بروم تصمیم گرفتم ابتدا به درمانگاه بروم و آمپول بزنم. پس از تزریق به مسجد رفتم و چون هنوز وقت اذان نشده بود وارد دستشویی شدم تا جای آمپول را آب بکشم. درحال خارج شدن از دستشویی، ناگهان به یاد شیخ هادی افتادم. چشمانم سیاهی رفت، همه چیز دور سرم شروع به چرخیدن کرد. انگار دنیا را روی سرم خراب کردند. نکند آن بیچاره هم می خواسته جای آمپول را آب بکشد؟ نکند؟ نکند؟ دیگر نفهمیدم چه شد. به خانه برگشتم و تا صبح خوابم نبرد. به شیخ هادی فکر میکردم که چگونه من نادان و دوستان و متدینین نادان تر از خودم ندانسته و با قصد قربت آبرویش را بردیم، خانواده اش را نابود کردیم و ... از فردا، سراسیمه پرس و جو را شروع کردم تا شیخ هادی را پیدا کنم. پیش حاج ابراهیم رفتم به او گفتم برای کار مهمی دنبال شیخ هادی میگردم او گفت: شیخ دوستی در بازار حضرت عبدالعظیم داشت و گاه گاهی به دیدنش میرفت اسمش هم حاج احمد بوده و به عطاری مشغول بود. پس از خداحافظی با حاج ابراهیم یکراست به بازار شاه عبدالعظیم رفته و سراغ عطاری حاج احمد را گرفتم. خوشبختانه توانستم از کسبه آدرسش را پیدا کنم. بعد از چند دقیقه جستجو پیر مردی با صفا یی را یافتم که پشت پیشخوان نشسته و قرآن می خواند. سلام کردم. جواب سلام را با مهربانی داد. گفتم ببخشید من دنبال شیخ هادی میگردم، ظاهرا از دوستان شماست، شما او را می شناسید؟ آیا از او خبری دارید؟ پیرمرد سری تکان داد و گفت: دو سال پیش شیخ هادی در حالیکه بسیار ناراحت و دلگیر بود و خیلی هم شکسته شده بود پیش من آمد. من تا آن زمان شیخ را در این حال ندیده بودم. بسیار تعجب کردم وعلتش را پرسیدم. او در جواب گفت: من برای آب کشیدن جای آمپول به دستشویی رفته بودم که متدینین بدون اینکه از خودم بپرسند به من تهمت زدند که وضو نگرفته نماز خوانده ام. خلاصه حاج احمد آبرویم را بردند، خانواده ام را نابود کردند و آبرویی برایم در این شهر نگذاشتند ودیگر نمی توانم در این شهر بمانم. فقط شما شاهد باش که با من چه کردند. بعد گفت: قصد دارد این اینجا را ترک کرده و به عراق برود و در جوار حرم امیرالمومنین «علیه السلام» بقیه عمرش را سپری نماید. من هم هر کاری کردم که مانعش شوم نشد.گفت دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد. او رفت و دیگر خبری از او ندارم. ناگهان بغضم سرباز کرد و اشکهایم جاری شد،...مراقب قضاوتهامون باشیم حتی اگرچیزی را بچشم دیدیم
تاپیک های اشپزی من http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1428478 http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1423363 http://www.ninisite.com/discussion/thread.asp?threadID=1386811

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 


اللهم اجعل صیامی فیه صیام الصائمین و قیامی فیه قیام القائمین و نبهنی فیه عن نومة الغافلین و هب لی جرمی فیه یا اله العالمین واعف عنی یا عافیا عن المجرمین ……………………………………….. معبودا در این روز, روزه مرا هم چون روزه داری روزه داران واقعی قرار ده , و تلاشم در برخاستن برای امر تو را تلاشی حقیقی بخواه خدای من مرا از خواب گران و غفلت غافلان بیدار نما جرم وگناهم,به من ببخش ازمن در گذر,ای خطا پوش مجرمان
می شوم بیـدار و می بینم کنارم نیستی حسرتت سر می گذارد بی تو بر بالینِ من ... روحت شاد مامان مهربونم
2805
۱۴ باور غلط در مورد زیبایی که نمی دانستید لطفا برای خواندن برروی لینک زیر کلیک کنید http://medozone.ir/14-%D8%A8%D8%A7%D9%88%D8%B1-%D8%BA%D9%84%D8%B7-%D9%85%D9%88%D8%B1%D8%AF-%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D9%86%D9%85%DB%8C-%D8%AF%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%AF/
دعای روز دوم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم "اللهمّ قَرّبْنی فیهِ الی مَرْضاتِکَ و جَنّبْنی فیهِ من سَخَطِکَ و نَقماتِکَ و وفّقْنی فیهِ لقراءةِ آیاتِکَ برحْمَتِکَ یا أرْحَمَ‌ الرّاحِمین" خدایا نزدیک کن مرا در این ماه به سوی خوشنودیت و برکنارم دار در آن از خشم و انتقامت و توفیق ده مرا در آن برای خواندن آیات قرآن به رحمت خودت ای مهربانترین مهربانان.
می شوم بیـدار و می بینم کنارم نیستی حسرتت سر می گذارد بی تو بر بالینِ من ... روحت شاد مامان مهربونم
دعای روز پنجم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ من المُسْتَغْفرینَ واجْعَلْنی فیهِ من عِبادَکَ الصّالحینَ القانِتین واجْعَلْنی فیهِ من اوْلیائِکَ المُقَرّبینَ بِرَأفَتِکَ یا ارْحَمَ الرّاحِمین. خدایا قرار بده در این روز از آمرزش جویان و قرار بده مرا در این روز از بندگان شایسته و فرمانبردارت و قرار بده مرا در این روز از دوستان نزدیکت به مهربانى خودت‌ اى مهربان‌ترین مهربانان.
می شوم بیـدار و می بینم کنارم نیستی حسرتت سر می گذارد بی تو بر بالینِ من ... روحت شاد مامان مهربونم
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792