بچه ها حمله عصبی داشتید تا حالا

دارو استفاده نکردین شما واسش؟

یه بارم اینطوری شدم حس میکردم نمیتونم نفس بکشم

مدت کوتاهی پروپرانول مصرف کردم بعدش دیگه کنار گذاشتم

لرزش شدید دست و زانو 

سنگینی قفسه سینه 

سرگیجه ی شدید 

حالت تهوع 

احساس حمله قلبی 

عرق سرد 

تپش قلب خیلی شدید

هول شدن و ترس 

استرس 

و..... 

به خاطر فوبیام بود

فقط این رو به خودت بگو که کاملا سالمی این یک حس روانیه و قرار نیست بمیری سعی کن ذهنت رو پرت کنی به چیزی که بهت آرامش میده 

من دارو مصرف نمیکنم. اون لحظه اگه خونه باشم چند قلب آب میخورم.میشینم روی مبل.ویه خودم دایم تلقین میکنم که الان تموم میشه.....

منم ی بار زلزله اومد شبش هم شوهرم قلت زده بود رو شانه چپم بچم ۴ماهش بود

دراز کشیده بودم یهو زمین لرزید پریدم گفتم زلزله بود ایا؟؟ولی دیدم شانمم در میکنه گفتم حمله ی قلبیه مامانم نبود خونش خونه مادرشوهرم پیاده ۵ دقیقه راهه ولی انقدر نفس تنگی و درد قفسه سینه و درد شانه داشتم دنیا دور سرم میچرخید بچمو گرفتم بغلم تاکسی گرفتم رفتم خونه مادرشوهرم 😖😖بعد از اون خیلی تکرار شد بدترین قسمتش اونجاس ک حس میکنی هر آن میمیری

اره جو متشنج بود و من حالم بد شد

شما فوبیاتون چیه؟ 

بله

حمله عصبی الزاما همون لحظه  ناراحتی نمیاد جمع میشه موقعی ک عادی نشستی یا حتی خوشی میاد. دوم اینکه من اول پامو حس نکردم بعدش دستمو بعد دستو پای دیگم بعد لش شدم زبونم گرفت ولی هوشیار هوشیار بودم بدجوری ترسیده بودم از ترس چشمام هم دیدش مشکل پیدا کرد میخواستم یه جمله رو بگم اون لحظه هرچقدر فمر میکردم نمیدونستم مثلا چطور اسم شوهرمو صدا کنم کلا لال شدم بعدش بردنم بیمارستان اونجا کم کم حس دستو پام برگشت. مامانم اومد بالاسرم گفت چیشده اخه خواستم توضیخ بدم دیدم طرز ادای کلمات بکل از مغزم پاکشده

وای چ همه ترسیدن 

آسانسور 

تنها بودن تو طبقه ۴ به بالای ساختمون ها

اینجا مورد دوم اتفاق افتاد 

کلاس می رفتم ، طبقه ی هشتم یه برج قدیمی و غیر استاندارد

استادم نیومده بود پشت در مونده بودم 

حس می کردم عزرائیل داره با داسش باهام بای بای میکنه میاد جلو 😂 خیلی بد بود 

وای منم مثل تو ام که 

تو مترو هم من اینجوری میشم

رفتی پیش روانشناس و روانپزشک؟