2777
2789
عنوان

😔😔😔انقدر تنهایی بغلشون کردم بازوم درد گرفته

| مشاهده متن کامل بحث + 1580 بازدید | 96 پست

سلام لازم دیدم تجربه ام رو بگم. لطفاکامل بخون شاید کمکت کرد

منم. دوقلو دارم الان 11 ساله ان. یکیشون خوب یکیشون کولیکی بود تا سه ماه. البته من تا سه ماه یهفته خونه‌ی مادرم  یهفته خونه‌ی مادرشوهرم بودم واین بزرگترین اشتباه من بود. ولی بعدش رفتم خونه ی خودم. خیلی بد بود اون کولیکی تا صبح یریز گریه میکرد ومن شدید بی جون وخواب آلود بودم وهمش صعف میرفتم برای خواب. اون ک آروم بود میچسبید شیرمو می‌خورد وتکون نمی‌خورد. ومن به بهونه ی اون میخوابیدم واون یکی تا صبح ت. بغل مادر شوهر ر وخواهر شوهر و...  ووقتی خونه ی مامانم بودم تو بغل مامانم میچرخید هیچ آروم نمیشد. بگم مادرشوهرم بسیار عوصی و اختلاف اندازه، بماند ک چ کرد وچ ساخت خدا فقط شاهده. وتمام لحظه هایی ک یادم میفته از خدا میخوام آرامش براش آرزو بشه تا ابد. 

خلاصه بعد سه ماه دیدم روانم خرابه دخالت‌های خانوادش و.. دیگه نمیتونم اونجوری بمونم. ماه اول ک رفتم بعد سه ماه از قبل ی پرستار هماهنگ کردم برای یک ماه بد نبود ولی بعد یک ماه نیامد دیگه 8 صبح می‌آمد تا غروب شام ونهارم انگار میزاشت ولی خیلی جالب نبود. بعد اون گفتم خودم باید کمر همت ببندم وتا الان ک 11 ساله ان باهاشون لذت دنیا رو بردم. 

یروز دلت برای اینروزا تنگ میشه ودلت میره برای یک ثانیه ی الان. 


نکته ی اصلی اینه که بعد از سه ماه اولین شبی ک رفتم خونه ی خودم با شوهرم قرار گذاشتیم تا صبح نوبتی بلند شیم واون کولیک رو بچر خونیم. منم قرار شد وسطشون بخوابم یکی اینور یکی اونورم خوابید. وبه شکل عجیبی از شب دوم ک رفتم خونه ی خودم تا صبح تکون نخورد وما دیگه گریه ی این بچه رو ندیدیم قربونش برم. تاصبح با تعجب نگاهش میکردیم. ومن از اون به بعد خواب راحت شب رو تجربه کردم. 

و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
سلام لازم دیدم تجربه ام رو بگم. لطفاکامل بخون شاید کمکت کرد منم. دوقلو دارم الان 11 ساله ان. یکیشون ...

نکته اش میدونی چی بود؟ 

آرامش من وقتی توخونه ی خودم بهم برگشت واز محیط سمی مادرشوهرم دور شدم. 

میدونی من سه ماه بجای آغوش خودم اونو تو آغوش بقیه میزاشتم درحالی ک بیشتر از هرکس منو میخواست. 

وقتی گریه میکرد ومن میزاشتمش روی سینه ام می‌خوابید در آرامش مطلق بود دلروم آروم میزدم پشتش. ولی متاسفانه اون یکی شیر میخواست ومنم کم توان شده بودم. 

از شب اول ک رفتیم خونه ی خودم من فقط کنارش خوابیدم با آرامش این دیگه بیدار نشد وگریه های شبانه نداشت ومن هنوز عذاب وجدان دارم واقعیت

و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



نکته اش میدونی چی بود؟  آرامش من وقتی توخونه ی خودم بهم برگشت واز محیط سمی مادرشوهرم دور شدم.& ...


پس سعی کن آرامش داشته باشی دوقلو خیلی سخته ومن باهاش کامل آشنام. 

ولی لذت بخشه. 

باید از نظر قوای بدنی گرمیجات مقوی بخور. وآرامشت بهترین هدیه براشونه. کار خونه تمومی نداره ولی این دوران تموم میشه. 

میدونی این قل ما الانم هنوز کمبودهای عاطفی اون زمان تو وجودش هست ومن خیلی سعی میکنم با آغوش گرفتن ومحبت کلامی ولمسی و.... جبرانش کنم. ولی خودم متوجه هستم که اون زمان ک بمحبت من تمام قد احتیاج داشته من گذاشتمش تو بغل یکی مثل مادرشوهرم ک آرامش اقصا تو وجودش معنی نداره. واین بزرگترین اشتباه زندگیم بود

و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.

سلام.به عنوان ی آقا

سر تعظیم به مقام مادرانه شما و همه مادرها فرود میارم.


برای سلامتی خودتون و دوتا دسته گلهاتون صلوات هدیه کردم.


این سختی ها ثانیه ایش از نگاه خدا خارج نیست!


جالبه بدونید من هم با خواهرم دوقولو هستم.

البته خواهرم رفت خارج از کشور

و من الان از مادری مراقبت میکنم که جون و جوونیش رو برای بزرگ کردن ما گذاشت.

اون هم تو دهه 60 که تو بدترین شرایط بودیم.


دست خدا رووی شونه هاتون🌱

احتراما،قدیمی ترین کاربرمَردِسایت،O2shOmaL کانال 🖤تلگراام بنده،دیدنش خالی از لطف نیست...

اسی جون کم کم دستت میاد چکار کنی. فقط آرامشتو حفظ کن


ببین نکته ی جالب دیگه اینکه مادرشوهرم فقط، میبردشون حموم بخدا این قل مخصوصا از وقتی میرفت تا می‌آمد عین جارو برقی  صدا میداد ودیگه سمت سیاه شدن میرفت لعنت بمن😢وقتی دیگه رفتم خونه ی خودم تصمیم گرفتم خودم حمام ببرم وای وای باترس و دلهره بردم. ک ریزه یوقت لیز نخوره یا آب نریزم خفه شه یهو و... شوهرم میگفت نه بزار مامانم  بیاد گفتم من اگه بچه امو حموم نتونم کنم پس هیچی

برای اولین بار ک این قل رو بردم حموم شوهرم بیرون منتظر بود بگیرش  خشک کنه لباسشو بپوشه یا گریه کرد کمکم کنه آخه ریزم بود دوکیلو بدنیا آمده بود. وتو بغل گرفتنش خیلیسخت بود اونم تو حموم خیلی  ناباورانه خداشاهده صدای این درنیومد  ومن با تعجب نگاه میکردمش. توبغلم گرفته بودم ومیشستمش آب رو سرش می‌ریختم لیف میزدم البته همه خیلی بااحتیاط بخدا کیف می‌کرد ولبخند میزد. انگار دنیارو بمن میدادن. شوهرم میگفت سالمه چرا گریه نمیکنه. الهیی. بمیرم براش آلان ک مینویسم و یاد اونروزها افتادم  دلم گرفت. این طفل معصوم فقط تو آغوش خودم آروم بود ومن سه ماه ازش دریغ کرده بودم. 

نزار حسرت های اینجوری بدلت بمونه. میدونم خسته ای ولی با تجربه میگم قشنگ ترین روزای زندگیت الانه. با برنامه ریزی جلو ببرش. غذای دو وعده وسه وعده حتی و... وخواب وقتی خوابن وچیزای اینجوری. 


و خدایی که در تمام دل آشوبی هایمان در میان تمام هست ها ونیستهایمان، در میان تمام فراز ها وفرودهایمان دستمان را گرم می فشرد وما حس میکنیم چه عمقی دارد حضور مهربانش وما چه مخلوق با ارزشی هستیم که سرمای دلمان در تنگا تنگ نا امیدی ها وتاریکی ها، در نبودها ونشدن ها، در غارت حس عمیق امنیت، به کور سویی از امید چنگ می زند و چون کودکی بی تاب از اغوش مادر، بی درنگ آرام میگیرد ومن هر روز با خویش تکرار میکنم: من خدایی دارم فراسوی تصوراتم که مرا به آغوش مهربانش عاشقانه میفشرد وچه زیباست حس مبهم دوست داشته شدن در میان تمام دلشکستن ها.
مامان من از الان ک نی نیم ب دنیا نیومده همش قربون صدقه اش میره حتی بهم میگه بچه دومتو برا من بیار ک ...

خدا حفظش کنه عزیزم


مهربون ♥️♥️


💓الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 💓
سلام لازم دیدم تجربه ام رو بگم. لطفاکامل بخون شاید کمکت کرد منم. دوقلو دارم الان 11 ساله ان. یکیشون ...

عزیزمممم ❤️ خدا حفظشون کنه 🌸

مرسی که وقت گذاشتی 

💓الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 💓
سلام.به عنوان ی آقا سر تعظیم به مقام مادرانه شما و همه مادرها فرود میارم. برای سلامتی خودتون و ...

سلام زنده باشید الهی 🙏

💓الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 💓
اسی جون کم کم دستت میاد چکار کنی. فقط آرامشتو حفظ کن ببین نکته ی جالب دیگه اینکه مادرشوهرم فقط، ...

چشم عزیزم 

💓الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد 💓
مرسی عزیزم ❤️🌸

خواهش می کنم گلم 🌹😍

خدایا مواظب بچه هام باش       کار تایپ و گلدوزی انجام میدم.کار با خمیر گل چینی هم انجام میدم. مگنت و سرکلیدی و سر مدادی و پیکسل و ... درست میکنم. پیج اینستاگرام: saraye_miniatory. غرفه باسلام: سرای مینیاتوری. 
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792