2777
2789
عنوان

من یه بچه متولد 90 دارم، یه نی نی ام هم 92، شما هم همین طور؟

| مشاهده متن کامل بحث + 892 بازدید | 46 پست

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

وای زهرامنم اگه میتونستم ازبیمارستان برگشتنی میرفتم اقدام پرستارازم پرسیدبازم میخوای گفتم آره که میخوام اسمشم انتخاب کردم پرستارمونده بودمیگفت چقدروداری بزارازتخت بیای پایین
سلام[smiley]s/sm_29.gif[/smiley]
خدا بچه هاتون وبراتون حفظ کنه من پسرام از بچه های شما بزرگترن ولی فاصله سنیشون سه سال شد یعنی اولی دوسالش که تموم شد دومی رو باردار شدم منم احساس شماها رو داشتم ودلم برای پسربزرگم میسوخت و وپر نگرانی واضطراب بودم ولی با به دنیا اومدنش و خیلی از استرسهام کم شد نمیگم راحت بود اتفاقا خخخخخخخیلی سختی کشیدم خیلی زیاد دست تنها دور از خانواده وهمسری که درس میخوند ولی با دیدن یه لحظه که پسر بزرگم قربون صدقه برادرش میرفت یا کوچیکه چشمهاش فقط تو خونه دنیبال برادر بزرگش بود وسینه خیز اونو دنبال میکرد اگه برادرش یه روز تو خونه نبود اینقدر کوچیکه بیقراری میکرد که نگه داشتنش برامن سخت میشد با دیدن این لحظه ها سختیهام فراموشم میشد وخداروشکر سختیهام تا دوسالگی بود الان مثل دو تا دوست هستن وخیلی از سختیهایی که مادرهای تک فرزند دارن ومن ندارم بی اغراق میگم من خیلی راحت شدم چون یه جنس هم هستن باورتون نمیشه طی روز اصلا اینا با من کار ندارن خودم باید برم دنبالشون که یه ذره باهاشون باشم وحرف بزنم همش با هم بازی میکنن حرف میزنن اینم بگم دنیا اومدن دومی باعث رشد بزرگه هم شد یعنی از اون حالت لوسی و وابستگیش به ما کم شد ویه حالت مسئولیت وبزرگی بهش داد و همینطور کوچیکه هم خیلی از همسنهاش جلوتره همیشه تو مهد مربیهاش میگفتن که از بقیه زودتر کاراش وانجام میداد وتو حرف زدن هم مادرهای دیگه وقتی اینو میدیدن تعجب میکردن به نظرم بعد دو سالگی تا 4 سالگی خیلی خوبهو اگه یه جنسم که باشن بهتر چون بچه ها با هم دوست وهمبازی میشن بعد رفتار پدرمادر واطرافیان خیلی تو حسادت بچه بزرگ تاثیر داره من از همون بارداری سعی کردم برای وردو براردش آماده اش کنم خداروشکر همسرم با اینکه خیلی سرش شلوغ بود کمکم میکرد ورابطش با پسر بزرگم خیلی خوب بود مثلا یه روزایی حتی برای نیم ساعتم شده بچه رو میزاشتم پیش شوهرم وبا پسر بزرگم بیرون میرفتم یا باهاش بازی میکردم تا احساس نکنه که با اومدن داداش کوچیکش اونو دیگه فراموش کردم الان طوری شده که هم همسایه هام هم همکارا وفامیلا که اون زمان من وبا تمسخر نگاهخ میکردن حسرت میخوردن وهمش میگن خوش به حالت تو بهترین کار وکردی ببخشید خیلی حرف زدم خیلی حرف دارم خوب
مامانی دو فرشته عزیزم منم دقیقا شرایط شما رو دارم با این تفاوت که بچه های منم دختر هستند یک سال و نیم هم باهم تفاوت سنی دارن فروردین 92 و شهریور 93 الان دارم شاید سخت رو میگذرانم چون هر دوشون کوچیک هستن ....دختر کوچیکم دقیقا وقتی خواهرش خوابه بهونه میگیره اگه بیدار باشه دیگه کاری به نن
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792