2777
2789
عنوان

بچه ها من باران بدبختم که فکرمی کردم مشکلاتم تموم شده ای خدا

| مشاهده متن کامل بحث + 51 بازدید | 44 پست
اون راه حرص دادنت واذیت کردنت رو پیداکرده و ب دلیل کمبود محبت وعقده هاش اینجوری میکنه بخدا تو زندگیم دیدم وهمینکارو کردم و جواب هم گرفتم الانم ک شوشوت کم کم سمتت کشیده میشه بخصوص بعد دنیااومدنت دخترت ببین چجور ازتودخترش دفاع میکنه حالا ببین و بعد بگو مامان ساراگفتا
شرطم اینه خونمونو عوض می کنیم با خط تلفن ها نه ادرس میدیم نه شماره هروقت شوهرم خواست بره ببینه بمونه خرجشون بکنه اینا ازادن اما یکی دوسالی امتحان بکنه جواب نگرفت هرچی شوهرم بگه انجام میدم اما اگه شرطمو قبول نکنه پس خودشوهرمم کرم داره .فعلا که چیزی نگفته

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



ایامثلا داره چرت وپرت میگه وایسادی روبروش یهو راهتو کج کن برو اخ ک بمیره اون لحظه یامثلا داره ی گوهی میخوره اول برو توفکر یهو وسط حرفاش بگو واااای یاد عروسی فلانی افتادم ی خاطره ضایع بگو خیت شه شاید خیلی ساده ومسخره بنظر بیاد افکارما اما جواب میده امتحان کن
فعلا میرم باز میام می خونم نظراتتونو باشه دوستایه گلم میرم بشینیم کاملا حرف بزنیم به نتیجه برسیم اونم نتیجه نشترک نه زورگویی نه حرص دادن نه طرف کشی شوهرمم قبول کرد گفت بیابشینیم حرف بزنیم میرم بعدا باز میام
آدم تو شرایط عادی نمیتونه یه همچین اعجوبه ای رو تحمل کنه،چه برسه به شما که بارداری.اما سعی کن به خاطر خودت و بچه ت و زندگیت،مقاوم باشی.مادرشوهرت حتما بازم در مورد بچه تو حرف زیادی میزنه،اون موقع ها،قاطع و صریح بگو بچه مادر و پدر داره و دایه مهربانتر از مادر لازم نداره. سعی کن به جای تلاش برای عوض کردن اون،روی خودت کار کنی و تحملتو ببری بالا و از خودت و بچه ت ،در مقابل شیطان محافظت کنی. اگه بتونی مشاوره بری،بهت کمک میکنند که چیزایی که آزارت میدند رو کنترل کنی
شوهرم گفت تو این فصل و با این وضعیت سخته جابه جاشدن تابستون جابه جامیشیم گفت هرکسی از خانوادم زنگ زد جواب نده بذار رد تماس اما اینم درک کن که من پسرشونم ولی الانم شوهرتم وپشتت می خوام باشم گفتم نمی خوام رفت وامد کنم خودت هروقت خواستی برو بیا اما من و بچم نمیریم ناراحت شد که یه نوه دارن ارزو دارن گفت پیرشده اخلاقش بدشده دلش هیچی نیست
محل سگشونم نمیذارم روز زایمانمم حتی نگاهشونم نمی کنم زایمانمم میرم خونه مامانم و می گم تا عید اینجامی مونم خواستی بیا بمون باهامون مامانم تنهاست دیگه کسی نیست تا دست اون عفریته بهم نرسه
خوبه شوهرتم همش تشویق کن که پشتت باشه. بگو تو پشتم باشی و درک کنی تحمل من بیشتر میشه. همین که بفهمی منو هم خیلی خوبه.
هرگاه خداوند تورا به لبه پرتگاه هدایت کرد به او اطمینان کن چون یا تورا از پشت خواهد گرفت یا پرواز کردن را به تو خواهد آموخت.
ماشالله باران جون این مادرشوهرت دلش خیلی هم پاکه واصلاهم چیزی تودلش نیست!!!! بدبخت روانی...الهی سرش بدترین بلاهابیاد...من فکرکردم ادم شدن اماخداروشکرکن دسش براپسرش رو شل خداازش نگذره
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز